تماس با ما

چارلی چاپلین: مادر دختر از عقب مرا صدا زد و گفت: چرا با شخص ناشناسی گفتگو می‌کنی؟!

چارلی چاپلین: مادر دختر از عقب مرا صدا زد و گفت: چرا با شخص ناشناسی گفتگو می‌کنی؟!

در اوایل دهه چهل خورشیدی، چارلی چاپلین، یکی از چهره‌های برجسته سینمای جهان، به سکونت در کوهستان‌های آلپ در سوئیس روی آورد و زندگی آرامی را در آنجا آغاز کرد. او پیش از این، به تشویق گراهام گرین، نویسنده معتبر انگلیسی، نگارش خودزندگی‌نامه‌اش را آغاز کرده بود. روزنامه کیهان در اواخر تابستان و پاییز سال ۱۳۴۳، بخشی از این نوشته را منتشر کرد. در ادامه مطلب، بخش بیست‌وچهارم از آن نوشته به تاریخ ۲۵ مهر ۱۳۴۳ با ترجمه حسام‌الدین امامی آورده شده است.

چاپلین در سال ۱۹۰۹ به پاریس سفر کرد. مدیر «فول‌برژه»، مسیو «بورنل»، قراردادی یک‌ماهه برای نمایش در این شهر منعقد کرده بود. این سفر به خارج از کشور او را شگفت‌زده کرده بود.

مسیر سفر از «کاله» به «پاریس»، در پاییز، کسل‌کننده به نظر می‌رسید، اما به محض نزدیک شدن به پاریس، هیجان او افزایش یافت. او از روستاهای دورافتاده عبور کرد و نور پاریس را در افق مشاهده کرد. مسافری فرانسوی در کوپه گفت: «چراغ‌های پاریس است.»

پاریس برای چاپلین به معنای همه چیز بود و او هرچیزی را که انتظار داشت، در این شهر دید. شب هنگام، نورهای کافه‌ها به زیبایی می‌درخشید و زندگی در فضای باز به چشم می‌آمد. او به یاد داشت که پاریس هنوز مملو از آثار هنرمندانی چون مونه و رنوار بود و روز یکشنبه به نظر می‌رسید که مردم در شادی زندگی می‌کنند.

چاپلین و گروه هنری‌اش قرار بود به مدت ۱۰ هفته در «فولی‌برژه» بمانند، اما تعهدات سایر گروه‌ها این امکان را محدود کرد. درآمد او در این نمایش هفته‌ای ۶ پوند بود و او تمام آن را صرف می‌کرد. او به یاد آورد که پیش از سفر شنیده بود گروهی که «کلی»، نخستین عشق او، در آن بود، در «فولی‌برژه» نمایش داشت. بنابراین، او مشتاق بود او را دوباره ببیند. شب ورودش به پاریس، او به اتاقی رفت تا درباره کلی اطلاعاتی کسب کند و یکی از دختران بازیگر به او گفت که گروه مذکور هفته پیش پاریس را به مقصد مسکو ترک کرده است. در همین حین، مادر دختر از پشت سرش فریاد زد: «چرا با غریبه صحبت می‌کنی؟»

در ادامه، چاپلین بیشتر با آن‌ها آشنا شد؛ مادر با دو دختر بازیگرش که در هتل او ساکن بودند. دختر کوچک‌تر، با استعداد و زیبا بود، اما دختر بزرگ‌تر از لحاظ زیبایی و استعداد در وضعیت بهتری نبود. مادر آن‌ها فرانسوی و حدود ۴۰ ساله بود و با مردی اسکاتلندی ازدواج کرده بود. او در اولین شب نمایش خود از رفتار اولیه‌اش با چاپلین عذرخواهی کرد و این آغاز دوستی نزدیک بین آن‌ها بود. او مرتباً او را به اتاق خود برای صرف چای دعوت می‌کرد. چاپلین به یاد می‌آورد که یک روز بعدازظهر که تنها بودند، مادر رفتار عجیبی از خود نشان داد و به او گفت: «تو خیلی ملیحی، پسر خوبی مثل تو نباید خاطرش آزرده شود!»

ادامه دارد…

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *