تماس با ما

نایب حسین کاشی؛ قهرمانی یا دستبردکننده؟ نگاهی دو سویه به یکی از شخصیت‌های جنجالی تاریخ معاصر ایران.

نایب حسین کاشی؛ قهرمانی یا دستبردکننده؟ نگاهی دو سویه به یکی از شخصیت‌های جنجالی تاریخ معاصر ایران.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، آناهید خزیر در یادداشتی نوشت: در واپسین سال‌های سلطنت مظفرالدین‌شاه قاجار و در آستانه انقلاب مشروطه، تحولات مختلفی در ایران به وقوع پیوست. این رویدادها منجر به آشفتگی و ناامنی در برخی از ولایات کشور شد و گروه‌های یاغی و آشوبگر به‌ویژه در مناطق مرکزی ایران، زندگی مردم را مختل کردند. این یاغیان، که از جمله آن‌ها نایب حسین کاشانی و پسرش ماشاءالله خان بودند، بیش از یک دهه از هرج‌ومرج بهره‌برداری کرده و برخی شهرها و روستاها را تصرف و اموال مردم را غارت کردند.

کتاب «نایب حسین کاشانی در خوربیابانک» نوشته سیدعلی آل‌داود، اطلاعات ارزشمندی درباره این گروه و تخلفات‌ آن‌ها ارائه می‌دهد. آل‌داود در یادداشتی که برای ایبنا ارسال کرده است، به شخصیت نایب حسین پرداخته و شجره‌نامه او و فعالیت‌هایش را معرفی می‌کند.

سیدعلی آل‌داود، پژوهشگر تاریخ، درباره نایب حسین و فرزندانش توضیح می‌دهد که برای فعالیت‌های غارت‌گرانه آن‌ها نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی مورخان به‌ویژه در آثار معتبر تاریخی، مانند «تاریخ مشروطه» کسروی، به وجود اسنادی در این زمینه اشاره کرده‌اند. ادعا می‌شود که اقدام‌های این یاغیان به‌منظور اخاذی و غارت بوده و هیچ‌گونه هدف فرهنگی یا اجتماعی در پشت آن‌ها نبوده است.

در طول چند دهه اخیر، برخی از نواده‌های نایب حسین با ارائه خاطراتی در نشریات، سعی کرده‌اند او و پسرش را به عنوان حامیان عدالت معرفی کنند. این گروه ادعا می‌کند که آن‌ها مخالف استبداد بودند و برای ایجاد حکومت عدالت‌جو تلاش کردند. اما اسناد موجود حاکی از این است که نایب حسین و ماشاءالله خان در دوران محمدعلی‌شاه مورد حمایت قرار داشتند و در واقع اعمال آن‌ها بیشتر به یاغی‌گری شباهت داشت تا نهضت روشنفکری. به‌رغم تلاش‌ها برای بازنویسی تاریخ، شواهد همچنان دال بر غارت و ایجاد رعب و وحشت از سوی آن‌ها است.### تحلیل دوگانه از نایب حسین کاشی: قهرمان یا غارتگر؟

نقدها و تفسیرهای مربوط به شخصیت نایب حسین کاشی، که در تاریخ معاصر ایران چهره‌ای جنجالی به شمار می‌آید، متفاوت است. برخی افراد به ویژه نوادگان او و برخی نویسندگان گرایش‌های چپ، سعی در ترویج تصویری مثبت از این شخصیت دارند. به عقیده کارشناسان، چنین رویکردهایی ساختگی است و باعث گمراهی مردم می‌شود. عده‌ای از اهالی قلم کاشانی، نایب حسین را شخصیتی قابل احترام معرفی می‌کنند، در حالی که باید توجه داشت که هر جامعه‌ای ممکن است افراد منفی و پرمناقشه‌ای داشته باشد.

نایب حسین کاشی نمی‌تواند به عنوان یک عیار و دزد پیشه عدالت‌گرا شناخته شود. او فعالیت‌هایش را از کاشان آغاز کرد و با همدستانش، اقدام به غارت کاروان‌ها و مناطق مختلف کرد. داده‌ها نشان می‌دهد که دامنه فعالیت‌های او به مناطق وسیعی مانند اردستان و سمنان نیز کشیده شده است. در دوران قاجار، دولت به علت ضعف خود، به ناچار حفاظت راه‌ها را به نایب حسین واگذار کرد و او در ازای دریافت حقوق دولتی، از کاروان‌های عبوری باج می‌گرفت.

با این حال، ادعای مردمی بودن نایب حسین و همدستی او با شورشیان تردید برانگیز است. هنگامی که دولت موفق شد او و یارانش را به چنگ آورد و اعدام کند، مردم شادی کردند و جشن برپا کردند. این موضوع بیانگر آن است که در آن زمان، نایب حسین به عنوان یک قهرمان در نظر مردم نبود.

شواهد تاریخی و مستندات موجود نیز این ایده را که نوادگان نایب حسین او را مشروطه‌خواه و روشنفکر معرفی کنند، به چالش می‌کشد. برخی اشعار منتشر شده در مورد او به وضوح ناشی از عدم درک واقعی شخصیت ایشان است. اگرچه تعصبات محلی ممکن است موجب حمایت از وی شده باشد، اما منابع معتبر تاریخی در آینده روشنایی لازم را بر حقایق خواهند افکند.

### نگاهی به زندگی و پیشینه نایب حسین کاشی

نایب حسین فرزند علی‌ابراهیم، فردی از ایل بیرانوند لرستان است. این ایل به دلیل درگیری‌های داخلی در زمان نادرشاه به کاشان تبعید شده‌اند. نایب حسین همواره به اجداد خود اشاره کرده و تلاش کرده است تا خود را در قالب یک قهرمان تاریخی معرفی کند.بازگشت زائران از عتبات عالیات به منطقه بروجرد با توقفی همراه شد که در آن علی‌مردان، رئیس وقت ایل بیرانوند، از عموزادگان خود دیدار و گفت‌وگو کرد. ابراهیم، نیای نایب حسین، سه فرزند پسر به نام‌های جعفر، مهدی و علی داشت که همگی در زمینه صباغی فعالیت می‌کردند، اما شب‌ها به دزدی از خانه‌ها و مزارع اطراف مشغول بودند. علی که سومین پسر ابراهیم بود، دو پسر و یک دختر به نام‌های هاشم و حسین داشت. هر دو پسر در جوانی به عنوان بزن‌بهادرهای محله پشت‌مشهد در کاشان شناخته می‌شدند.

هاشم و حسین در ابتدا به رنگرزی مشغول بودند، اما به دزدی و آزار مردم نیز ادامه دادند که منجر به شکایت اهالی کاشان به حاکم شهر شد. حاکم در ابتدا با آنان با ملایمت رفتار کرد، اما با ادامه رفتارهای مهاجمانه، دستور دستگیری هاشم را صادر کرد. مأموران او را دستگیر کردند و روز بعد در دیوان‌خانه حکومتی به قتل رساندند. حسین، برادر کوچکتر، پس از شنیدن خبر مرگ برادرش با اسلحه در گلدسته زیارت حبیب بن موسی متحصن شد و اقدام به تیراندازی کرد تا اینکه بزرگان شهر با او گفت‌وگو کرده و او را متقاعد کردند تا کاشان را ترک کند. حسین پس از سفر به عتبات عالیات، مدتی در کربلا و سپس در تهران به زندگی پرداخت و به عنوان یکی از فراشان حکومتی فعالیت کرد. در یک اقدام ناموفق برای سرقت جواهرات مستوفی‌الممالک بازداشت شد، اما پس از آزادی به کاشان بازگشت.

پس از بازگشت به کاشان، حسین با وجود مقام جدید خود، همچنان به فعالیت‌های مجرمانه ادامه داد. مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه، به خاطر شهرت دلاوری‌اش، دستور آزادی او را صادر کرد تا به خدمتش درآید. پس از درگذشت مهدعلیا، حسین دوباره به شرارت روی آورد و فعالیت‌هایش در ابتدا محدود به باج‌گیری بود. با بزرگ‌تر شدن پسرانش، دزدی و راهزنی به صورت جدی آغاز شد.

نایب حسین نه پسر داشت که همگی در دلاوری مشهور بودند. ماشاء‌الله، یکی از پسران او، به خاطر هوش و زیرکی‌اش شناخته شد و با وجود آنکه تحصیلات رسمی نداشت، به زودی سردسته گروه یاغیان کاشان شد. فعالیت‌های نایب حسین و فرزندانش با باج‌گیری از ساکنان روستاها آغاز شد و شکایات اهالی چندان مورد توجه حکومت قرار نمی‌گرفت زیرا نایب حسین با مقامات دولتی به توافق رسیده بود.

با آغاز نهضت مشروطه در سال ۱۳۲۴ هجری قمری، مردم کاشان به ستوه آمدند و عزم خود را برای مقابله با این گروه جزم کرده و برتری آنان را به چالش کشیدند.در پی افزایش تجاوزها و ناامنی‌ها، ماشاءالله خان به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی در برابر این تهدیدات ایستادگی کرد. وی در جریان درگیری‌های مختلف دستگیر و به زندان تهران منتقل شد، اما مدت زیادی در زندان نماند. وی شب پنجشنبه ۱۳ ربیع‌الثانی سال ۱۳۲۶ ق/۱۹۰۸ م همراه با چهار نفر از هم‌بندهایش که به قتل محکوم شده بودند، از زندان فرار کرد. در مورد نحوه فرار این گروه روایت‌های مختلفی وجود دارد. برخی از نزدیکان ماشاءالله خان مدعی هستند که اطرافیان او سوهانی را به غذا جا داده و توانستند زنجیرها را بسایند و فرار کنند. اما روایت دیگری که به نظر معتبرتر می‌آید، بیان می‌کند که این فرار به دستور محمدعلی‌شاه به هدف مقابله با مشروطه‌خواهان کاشان انجام شده است. از آن‌جا که دو نفر از فراری‌ها وابسته به دولت بودند، فرار آن‌ها نمی‌توانست بدون اطلاع رئیس نظمیه انجام گیرد.

پس از فرار، ماشاءالله خان به کاشان رفت و به پدرش پیوست. از آن زمان، تنش‌ها در کاشان به شدت افزایش یافت و این درگیری‌ها به مدت ۱۳ سال ادامه داشت. اگرچه آغاز این غائله به سال ۱۳۲۴ ق، همزمان با انقلاب مشروطه برمی‌گردد، اما تا زمان کشته شدن نایب حسین و ماشاءالله خان در سال ۱۳۳۷ ق، تنش‌ها و درگیری‌ها به شدت ادامه داشت و این دو نفر و حامیانشان بر مناطق وسیعی از جمله کاشان و یزد تسلط یافته بودند.

مردم کاشان و نواحی اطراف برای مقابله با نایب حسین به صورت‌های مختلفی عمل کردند، از جمله ارسال نامه و تلگراف به مسئولین. در ۲۴ ذیحجه ۱۳۲۵ ق، اهالی کاشان تلگرافی به سران مشروطه ارسال کردند و از تجاوزات نایب حسین شکایت کردند. این تلگراف به تشریح دزدی‌ها و تجاوزات نایب حسین به اموال و نوامیس مردم پرداخته بود و در روزنامه «حبل‌المتین» به چاپ رسید. در این زمان، محمدعلی‌شاه تلاش می‌کرد تا مشروطه‌خواهان را بدنام کند و به یاغیان اجازه می‌داد تا به غارت و ایجاد ناامنی ادامه دهند.

نایب حسین با سوءاستفاده از اوضاع، اغلب مناطق تحت تسلط خود را غارت کرده و معارضان را می‌کشت. حتی در یکی از هجوم‌ها در راوند کاشان، یازده نفر را به قتل رساند. با این حال، شرایط سیاسی اجازه پیگیری قانونی او را نمی‌داد. پس از مدتی، مردم کاشان با تجمع در مدرسه سلطانی، از دولت درخواست اقدام علیه نایب حسین کردند و نامه‌ها و تلگراف‌های متعددی برای مقامات ارسال شد. علمای محلی نیز حکم به محارب بودن او صادر کردند. در نهایت، گروهی از کاشانیان مسلح به مقر نایب حسین در محله پشت‌مشهد حمله کردند و او ناچار به فرار به قم شد.

نایب حسین که پسرانش برخی از آن‌ها رفتارهای خشن داشتند، اما او به ظاهر آرام بود، از افراد زیر دست خود به خوبی استفاده می‌کرد. ماشاءالله خان که بزرگ‌ترین پسر او بود، با سیاست خاصی سعی داشت تا از خشونت‌ها جلوگیری کند؛ او گرچه بی‌سواد بود، اما هوش و ذکاوت زیادی داشت. او به زودی موقعیت اجتماعی خوبی پیدا کرد و املاک زیادی در کاشان به دست آورد. اطلاعات چندانی درباره زندگی شخصی او موجود نیست، اما مشخص است که او در سال ۱۳۱۹ ق به عنوان فراش‌باشی حاکم کاشان فعالیت می‌کرد و دارای ۶۴ زن بود.

دو پسر دیگر نایب حسین، نایب علی و اکبر شاه، نیز افراد خشنی بودند که در نبردهای مختلف به قتل رسیدند، یکی در طبس و دیگری در اطراف کاشان.**توقیف نایب حسین و وقایع آن دوران در کاشان**

نایب حسین، شناخته شده به حسن‌خان منصور لشکر، به خاطر تحصیلاتش و دسترسی به خواندن و نوشتن، دارای شخصیتی ملایم و کم‌آزار بود. او هرگز در جنگ‌ها و غارت‌گری‌ها شرکت نکرد. منصور لشکر در تاریخ ۲۹ محرم ۱۳۳۲ ق (۱۸ دسامبر ۱۹۱۴ م) به دستور عدلیه دستگیر شد. با این حال، به دلیل مالکیت برخی از املاک او توسط کمپانی اندوچ آلمان، سفارت آلمان به وزارت عدلیه اعتراض کرد و در نتیجه، او به زودی آزاد شد.

الهیار صالح، یکی از اعضای جبهه ملی، در خاطراتش به وقایع آن روزها در کاشان پرداخته و از نایب حسین یاد کرده است. وی اشاره می‌کند که حسن‌خان زمانی به عنوان گروگان نزد عین‌الدوله در تهران به سر برده و اظهار کرده که نایب حسین و فرزندانش تا حدی به او احترام می‌گذاشتند.

به نقل از صالح، پدرش به شدت نگران آینده تحصیل او و برادرش سلیمان بود چون در آن زمان فضایی برای تحصیل در کاشان وجود نداشت. او در عین حال به سرکشی‌های نایب حسین و پسرانش اشاره کرد و گفت که جوانان کاشی از آنها می‌ترسیدند. در این میان، پسران نایب حسین اسب‌های شاهزاده صارم‌الدوله را که در راه به تهران بودند، به غنیمت بردند.

شاهزاده برای بازپس‌گیری اسب‌ها مدیر را به کاشان فرستاد و در این نزدیکی، پدر صالح از این موقعیت استفاده کرد. او از مدیر خواست تا در صورت موفقیت در بازپس‌گیری اسب‌ها، فرزندانش را به تهران ببرد. مدیر موفق شد نه تنها اسب‌ها را پس بگیرد، بلکه توافقی نیز با نایب حسین انجام داد که یکی از پسرانش به عنوان تضمین به تهران بیاید.

با ورود باقر بقایی، رئیس اداره تحدید تریاک به کاشان، منصور لشکر به استخدام او درآمد و به تدریج به ریاست اداره منصوب شد. پس از آنکه اتهام سنگینی علیه او وجود نداشت، حسن‌خان پس از چند سال زندان آزاد شد و با دختر میرزا نصرالله خان ریاحی ازدواج کرد. او در سال ۱۳۶۰ شمسی در تهران درگذشت.

علل به وجود آمدن غائله نایب حسین، که نزدیک به ۱۳ سال به طول انجامید و باعث آشوب‌های بسیاری در مرکز ایران شد، شامل ضعف دولت، طمع اولیای دولت، شرارت بزرگان و بی‌کاری مردم بود. به گفته آیت‌الله ملا عبدالرسول مدنی، این عوامل زمینه‌ساز ظهور نایب حسین بودند و بزرگ‌ترین علت، خیانت و طمع حکام و کارگزاران بود.در هفته‌های اخیر، گزارشی از روابط پیچیده میان یاران نایب حسین کاشانی و مقامات محلی منتشر شده که در آن به فشار بر بزرگان و حاکم شهر به منظور تایید برائت آنان اشاره شده است. این موارد به تلگرافخانه کاشان ارسال و همچنین هدایایی به برخی سیاستمداران در تهران منتقل شده تا تظلمات کاشانیان بی‌اثر بماند و مسئولان از پیگیری جدی اجتناب کنند.

ماشاءالله‌خان نیز دست‌کم در یکی از شب‌های تاریک به تهاجم دوم به جندق و بیابانک اشاره کرده و از وقایع باغی شدن پدر و اطرافیان خود برای میرزا هادی فرمان، نواده یغمای جندقی، روایت کرده است. این داستان به نقل از احمد رستگار یغمائی، فرزند میرزا هادی فرمان، در یک اثر مکتوب منتشر شده و پیش از این در مجله یغما در سال ۱۳۵۷ به چاپ رسیده است.

این اطلاعات از منابع معتبر می‌آید و به وضوح بر کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی در آن دوران تاکید دارد.

**منبع: نایب حسین کاشانی در خوربیابانک؛ انتشارات کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۴.**

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *