**حسن پیرنیا و تأثیر او بر تاریخنگاری ایرانی**
به گزارش خبرگزاری ایبنا، حسن پیرنیا که به مشیرالدوله نیز معروف است، بهعنوان یک سیاستمدار، حقوقدان و تاریخنگار ایرانی شناخته میشود. آثار تاریخی او، نمایانگر دیدگاهها و احساسات او و دوران زندگیاش است. پیرنیا با نگاهی جستجوگر، بر غنای تمدن ایرانی تأکید ورزید و تاریخ را بهعنوان “قباله نجابت و سند بزرگی” هر ملتی قلمداد میکرد. در سالهای پایانی زندگیاش، بیشتر بر فعالیتهای فرهنگی و علمی تمرکز داشت و آثاری چون «تاریخ ایران باستان» و «حقوق بینالملل» را تألیف کرد.
کتاب «تاریخ ایران باستان» شامل سه جلد است و نخستین اثر منتشرشده به زبان فارسی بر مبنای مستندات و کشفیات باستانشناسی به شمار میآید. این اثر، حاصل سالها تلاش برای جمعآوری و ترجمه منابع مختلف است و نخستین چاپ آن در زمان حیات مشیرالدوله توسط وزارت معارف منتشر شد. بسیاری از نسخههای بعدی بهدلیل حذف نقشهها و تصاویر و همچنین تغییر در نام و محتوای کتاب، از اعتبار کمتری برخوردارند.
جلد نخست این مجموعه شامل مقدمهای درباره تاریخ و تاریخنگاری، معرفی منابع تاریخ ایران باستان، بررسی اقوام آریایی و مهاجرتهای آنان و اسطورههای ایرانی میباشد. جلد دوم به تاریخ سیاسی و فرهنگی هخامنشیان، ساختار حکومتی و روابط خارجی آن دوران پرداخته، در حالی که جلد سوم به اشکانیان و ساسانیان، فرهنگ، دین، هنر و تعاملات ایران با سایر تمدنها میپردازد.
برای بررسی بیشتر درباره حسن پیرنیا و اثر او، با خداداد رضاخانی، مورخ قرون وسطی و استاد دانشگاه لیدن هلند، گفتگو شده است. او معتقد است که دیدگاه پیرنیا را نمیتوان بهطور ساده ملیگرا یا ایدئولوژیک توصیف کرد و بیشتر آن را مدرنگرایانه و به سمت اروپا متمایل میبیند.
رضاخانی در ادامه تأکید میکند که تاریخنگاری ایرانی تا قرن نوزدهم عمدتاً بر مبنای سنتهای باستانی شکل گرفته بود و با افکار جدید اروپایی در آن زمان، تغییراتی در نگرش به تاریخ بهوجود آمد. این تعاملات موجب شد تا تاریخنگاری اروپا بهویژه در ارتباط با هخامنشیان، تأثیر بسزایی بر محققان ایرانی مانند مشیرالدوله داشته باشد. لذا، چشمانداز وی از تاریخ، بازتابی از تحولات گستردهتری در تاریخنگاری ایرانی به شمار میرود.### تاریخنگاری مدرن ایرانی و تأثیرات آن
تاریخنگاری در ایران معاصر نمیتواند تنها به دیدگاههای ملیگرایانه یا ایدئولوژیک محدود شود. به عقیده بسیاری، این رویکرد بیشتر به مدرنگرایی و تمرکز بر اروپا ارجاع دارد. شواهد علمی نشان میدهد که نویسندگان این دوره به منابعی متکی بودند که از سوی اروپاییها معتبر شناخته میشد. هرچند این رویکرد در آن زمان از اعتبار خاصی برخوردار بود، اما انتقاداتی نیز به بیتوجهی به منابع ایرانی وجود دارد.
**نقش حسن پیرنیا و میرزا آقاخان کرمانی در تاریخنگاری ایران**
گرایش حسن پیرنیا به جزئیات اوضاع اجتماعی و مدنی ایران، احتمالاً تحت تأثیر میرزا آقاخان کرمانی بوده است. اما این سؤال مطرح میشود که آیا این رویکرد صرفاً ناشی از تأثیرپذیری است یا آنکه پیرنیا به شیوهای مستقل و مبتنی بر پژوهشهای نوین عمل کرده است؟
پیرنیا در عین حال که از اشاره به سلسلهها و پادشاهان غافل نبود، در جلد نخست «تاریخ ایران باستان» بر کوروش تمرکز کرده است. همچنین، جنبه اجتماعی مکتوبات او نشاندهنده این است که قصد داشت به درک عمیقتری از سیستم اداری و دیوانسالاری ایران در گذشته دست یابد.
با این حال، تأثیر میرزا آقاخان بهطور مستقیم بر روی کار پیرنیا هنوز مشخص نیست. به نظر میرسد که نگاه مدرنگرایانه پیرنیا بیشتر ناشی از درک خود وی از تاریخنگاری غربی باشد تا تأثیر مستقیم کرمانی. در رابطه با دیگر روشنفکران همچون تقیزاده و نفیسی، میتوان گفت که اگرچه آنها تأثیراتی داشتند، اما پیرنیا بر اصول و سبک خاص خود تکیه داشت.
**آیندهای باستانی: آیا تاریخ ایران باستان پروژهای برای تقویت دولت مدرن بود؟**
برخی تاریخپژوهان بر این باورند که «تاریخ ایران باستان» پروژهای برای ایجاد تصویری شکوهمند از گذشته ایران بهمنظور تقویت دولت مدرن بوده است. این ادعاها با توجه به شرایط سیاسی آن زمان میتوانند دارای توجیهاتی باشند.
در تاریخنگاری ملی ایرانی، روایتها متکی بر سیستمی تاریخی با پیوستگی مستمر ارائه میشود، در حالی که اشارهای به شخصیتهای «پارسی» و «پارتی» نمیشود. بهعلاوه، بسیاری از دورهها بدون محوریت مشخصی روایت میشوند.
در دورانی که مشیرالدوله و پیرنیا فعالیت میکردند، مواجهه ایرانیان با فرهنگ اروپایی به نقد و راستیسنجی منابع تاریخی کمک کرد. این تغییر نگرش سوالی را بهوجود آورد: هخامنشیان کجا ایستادهاند؟ این پرسشها و بررسیها به شکلگیری رویکردهای جدید در تاریخنگاری کمک کرد و تحولی در درک ما از گذشته ایران را رقم زد.**پرسپولیس و تاریخنگاری ایرانی: چالشها و تغییرات**
«تختجمشید» که بهطور عمومی شناخته میشود، در واقع همان «پرسپولیس» است و «مشهد مادر سلیمان» به قبر کوروش نسبت داده میشود. نکته جالب توجه این است که نام «تختجمشید» همچنان معتبر باقی مانده و به جای واژههایی همچون «شهر هخامنشیها» یا «داریوشآباد» تغییر نکرده است.
**نقش حسن پیرنیا در تاریخنگاری**
حسن پیرنیا در پیوند دادن تاریخنگاری مدرن اروپایی با تاریخنگاری کهن ایرانی، نقشی اساسی ایفا کرده است. در همین دوران، ایرانیها به تفکیک روایتهای اسطورهای از تاریخ ملی و نوین پی میبرند. کتاب محمدحسنخان اعتمادالسلطنه به نام «دررالتجان فی تاریخ بنیالأشکان: تاریخ اشکانیان» نمونهای از این تلاشهاست. او با بهرهگیری از روشهای نوین علمی، مانند سکهشناسی و باستانشناسی، تاریخ اشکانیان را مورد بررسی قرار میدهد و بر این نکته تأکید میکند که تاریخ این دوره در ادبیات کمتر به تصویر کشیده شده است.
اعتمادالسلطنه در کتابش اشاره میکند که حکومت اشکانیان نه 200 سال، بلکه بیش از 400 سال دوام داشته است. او از بیتوجهی به تاریخ اشکانیان ابراز ناخرسندی میکند و در عوض از وجود کیانیان قبل از اشکانیان یاد میکند.
**پروژههای محلی و تاریخنگاری جدید**
در دوران مشیرالدوله، ایده پیوند دادن تاریخنگاری نوین و سنتی شکل میگیرد، اما با وقوع انقلاب مشروطه، این پروژهها دچار شکست میشوند. این تحول منجر به از بین رفتن ارتباط تلاشها برای همگرایی تاریخنگاری نوین و کهن ایرانی میشود.
**ترکیب تاریخ و اسطوره**
کتابهای تاریخی آن دوره، مقاطع مهمی از اساطیر ایرانی را در کنار وقایع تاریخی قرار میدهند، که این موضوع انتقادات و پرسشهایی را برمیانگیزد. پیرنیا در این فضا، مشغول مطالعه و تفسیر داستانهای اسطورهای و تاریخی است. با وجود تأثیرات نولدکه و کارهای باستانشناسان بر تاریخنگاری، او همواره سعی دارد تا مرزبندی میان واقعیت و خیال را حفظ کند، هرچند که این امر بهطور کامل محقق نمیشود.
پیرنیا میکوشد تا با بررسی و نقد روایتهای مختلف، به خوانندگان کمک کند تا شخصیتهای تاریخی و اسطورهای را بهتر بشناسند. او به نقد نظریههایی میپردازد که سعی در یکسانسازی شخصیتهای اسطورهای مانند کیخسرو و کوروش دارند.
**تکیه بر پژوهشهای اروپایی**
پیرنیا در نگارش آثار خود، به شدت متکی به پژوهشهای اروپاییان است که میتواند منجر به انتقال پیشفرضهای ناخواسته به تاریخنگاری ایرانی شود. این وابستگی ممکن است تأثیراتی بر تفسیر و تحلیلهای او داشته باشد و بر تعادل میان واقعیتهای تاریخی و افسانههای ملی تأثیر بگذارد.**آیا روایت مشیرالدوله پیرنیا از تاریخ ایران بهطور کامل «ایرانی» است یا تحت تأثیر نگاه «اروپامحور» قرار دارد؟**
حسن پیرنیا، تاریخنگار شناخته شده، در زمان خود تأثیر شگرفی بر تاریخنگاری ایرانی داشته است. با این حال، نباید آثار او را به عنوان استانداردی برای تاریخنگاری معاصر قلمداد کرد. او با محدودیتهای دسترسی به مدارک و منابع، به نگارش تاریخ پرداخته و از دیدگاهی متاثر از زمانه خود، اطلاعات را تجزیه و تحلیل کرده است. در حالی که امروزه با رویکرد انتقادی به افکار او نگاه میکنیم، در زمان مشیرالدوله این مباحث چندان مطرح نبود.
پیرنیا بهعنوان نماینده سبک تاریخنگاری متأثر از اروپا، نمونهای بارز از تاریخینگاری دوران خود به شمار میرود. او موج اول تاریخنگاری ایرانی را که تحت تأثیر مدرنیته غربی قرار داشت، به پا کرد و تأثیر عمیقی بر کتابهای درسی گذاشت.
**آیا کتاب تاریخ ایران باستان او میتواند با ما به قرن آینده بپیوندد؟**
در وضعیت کنونی، باید آثار پیرنیا را بهعنوان دادههای تاریخی در نظر بگیریم که نمایانگر طرز تفکر سده گذشته هستند. بهتر است به جای استفاده از آثارش به عنوان منابع اصلی، به آنها بهعنوان نشانهای از تاریخنگاری و تأثیرات فرهنگی آن زمان نگاه کنیم. با انتقاد از استفاده مداوم آثار او به عنوان منابع اصلی، بر این نکته تأکید میکنم که پژوهشگران باید آنها را به عنوان دستاوردهایی از دوران خود تحلیل کنند و نه به عنوان متون معتبر تاریخنگاری امروزی.











