تماس با ما

همسر هیچکاک در اظهاراتی جالب، شوهرش را به عنوان ترسوترين مرد در جهان توصیف کرد و افزود که هرگز لبخند او را مشاهده نکرده است. این اظهارات به تازگی توجهات زیادی را به خود جلب کرده است.

همسر هیچکاک در اظهاراتی جالب، شوهرش را به عنوان ترسوترين مرد در جهان توصیف کرد و افزود که هرگز لبخند او را مشاهده نکرده است. این اظهارات به تازگی توجهات زیادی را به خود جلب کرده است.

به گزارش خبردونی، آلفرد هیچکاک، کارگردان مشهور سینما که میلیون‌ها تماشاگر را با آثارش در سالن‌های تاریک به وحشت انداخت، در زندگی شخصی‌اش از چیزهای ساده‌ای مانند پف‌کردن یک املت دچار ترس و وحشت می‌شود. این نکته جالب و ناامیدکننده نه توسط منتقدان یا زندگی‌نامه‌نویسان، بلکه از زبان همسرش، آلما رویل، نقل شده است. آلما در یادداشتی که در تاریخ ۱ دی ۱۳۴۰ در مجله «سپید و سیاه» منتشر شد، به این موضوع اشاره کرده است.

آلما رویل، همسر هیچکاک، به عنوان یکی از بنیان‌گذاران آثارش به شمار می‌رود، اما خود او نیز در دنیای سینما کارنامه‌ای مستقل دارد. او فعالیتش را به عنوان دستیار تدوینگر و مسئول تداوم آغاز کرد و زمانی که در اوایل دهه ۱۹۲۰ در استودیوی Famous Players–Lasky آشنا شدند، از نظر حرفه‌ای وضعیت بهتری نسبت به همسرش داشت.

آلما به عنوان دستیار کارگردان در نخستین فیلم مستقل هیچکاک، «باغ لذت»، با او همکاری کرد و پس از آن، در طول زندگی مشترکشان در بیشتر پروژه‌هایش حضور داشت. این دو زوج معمولاً شب‌ها در حین صرف شام درباره فیلم‌برداری روز و نکات فنی گفتگو می‌کردند.

نوشته آلما تصویری از هیچکاک به عنوان فردی هراسان و شکننده ارائه می‌دهد که با ترسی عمیق زندگی می‌کند. او با نثری ساده و قوی از تضادهای موجود در زندگی روزمره تا دنیای فیلم‌سازی پرده‌برداری می‌کند. به گفته آلما، وحشت‌های که در آثار زنده می‌شوند، تلاشی هستند برای جبران ترس‌هایی که هیچکاک در کنار خود دارد.

وی اشاره می‌کند که همسرش به قدری ترسو است که زمانی که یک گربه از پنجره‌ای به پنجره‌ای دیگر بپرد، به شدت می‌ترسد و دچار وحشت می‌شود. او با ذکر مثالی از شب‌اشپزی یک املت، می‌گوید هیچکاک تحمل دیدن دگرگونی‌های املت را هم ندارد و از آن روز به بعد، هیچگاه دوباره املت درست نکردند. به عقیده او، ترس و هیجان در سینما خوب است، اما در زندگی واقعی سد کننده است.شواهد نشان می‌دهد که شوهر نویسنده، آلفرد هیچکاک، به دلایلی هرگز لبخند نمی‌زند. نویسنده از روزی یاد می‌کند که برای اولین بار با چهره عبوس او در سال ۱۹۲۱ در استودیوی فیلم‌برداری لندن آشنا شد. در آن زمان، عصر فیلم‌های صامت بود و دیالوگ‌ها بر روی کارت‌های سفیدی نوشته می‌شدند. ورود جوانی به استودیو که پاکتی بزرگ در دست داشت، توجه نویسنده را جلب کرد. او بلافاصله فهمید که این جوان، کسی نیست جز آلفرد هیچکاک.

نویسنده، با یادآوری خاطرات خود از استودیو، به رفتار ملایم هیچکاک در برابر حوادث غیرمنتظره اشاره می‌کند، به‌خصوص وقتی که پای او زیر چرخ جرثقیلی مانده بود. او نه تنها دردی را که تحمل کرده بود، صبورانه تحمل کرد، بلکه با ادب از راننده خواست تا پایش را بردارد.

با وجود اینکه نویسنده به‌عنوان یک همکار در استودیو به کار خود ادامه داد و مشغولیتش به مراتب بیشتر و درآمدش بهتر شد، هیچکاک هیچ‌گاه به او توجهی نکرد. پس از مدتی استودیو ورشکسته شد و او بیکار شد تا اینکه یک روز هیچکاک با او تماس گرفت و به او پیشنهاد شغل مجددی داد. این پیشنهاد به یک همکاری طولانی‌مدت منجر شد و نویسنده هرگز ندید که شوهرش چهره جدی‌اش را ترک کند.

هیچکاک به عنوان کارگردانی منظم و دقیق شناخته می‌شود. او در روزهای کار، در انجام وظایفش آرامش عجیبی دارد. بعد از حادثه‌ای که در آتلیه رخ داد، به‌علت صدماتی که دید، نویسنده و او به آلمان رفتند و در طول فیلم‌برداری، آن‌ها به انسان‌های نزدیک‌تری تبدیل شدند. نویسنده همچنین به تصادفی اشاره می‌کند که در شب کریسمس، شوهرش با ترس از طوفان، از او پناه خواست و به این ترتیب آن‌ها به هم نزدیک شدند.

پس از ازدواج، هیچکاک ترقی کرد و کارگردان یک فیلم جدید شد که داستان زندگی خانواده‌های مستاجر را به تصویر می‌کشید. او تمایل چندانی به استفاده از زیرنویس نداشت و می‌خواست بینندگان به تفکر وادار شوند. در نهایت، در شب نمایش آزمایشی فیلم، هیچکاک در جلسه حاضر نشد و این شب یکی از سخت‌ترین لحظات زندگی آن‌ها بود.«هیچ» پس از نگاهی به ساعت، با احساس راحتی گفت: «سه دقیقه پیش نمایش فیلم به پایان رسید. حالا بیایید به آنجا برویم.»

او و همراهش سوار تاکسی شدند و به استودیو رفتند. نیازی به پرسیدن نظر دیگران نبود؛ شکست «هیچ» در چهره تماشاچیان کاملاً مشهود بود. برخی مواقع به این فکر می‌کند که ترس عمیقی که در دل «هیچ» جا گرفته، ناشی از آن شب بوده است. روز بعد، روزنامه‌ها فیلم مذکور را به باد انتقاد گرفتند، اما یک سال بعد، همانا همان فیلم به عنوان بهترین فیلم سال جایزه دریافت کرد.

**هیچکاک تمایل عجیبی به فرار از مشکلات دارد**.

زمانی که فرزند اولشان متولد شد و آنها در لندن زندگی می‌کردند، «هیچ» از ترس گریخت. او در تلاش بود تا زایمان را در خانه انجام دهد اما این مدت بیش از آنچه تصور می‌کرد طولانی شد. ناگهان صدای به هم خوردن در خانه شنیده شد و مشخص بود که «هیچ» فرار کرده است. ساعت‌ها غیبتش طول کشید و وقتی بازگشت، خبر از آمدن یک دختر و هدیه‌ای برای همسرش، یعنی یک دستبند طلا داشت.

او در توضیح رفتار خود گفت: «برای فرارم از تو معذرت می‌خواهم؛ قلبم چندان قوی نیست و نمی‌توانم تحمل گریه و به هم ریختگی را داشته باشم.»

همسرش درباره عادات غذایی «هیچ» گفت: «او بسیار شکم‌دوست است و من روز خود را صرف پخت غذاهای مورد علاقه‌اش می‌کنم. شام در خانه ما معمولاً چند ساعت طول می‌کشد زیرا در حین شام خوردن به بحث درباره موضوعات مختلف می‌پردازیم.»

دخترشان «پاتریسیا» که در آن زمان تنها ده سال داشت، به دعوت «هیچ» برای کارگردانی چند فیلم به آمریکا رفت. اگرچه دوستانشان با این تصمیم مخالف بودند، اما آنها به این توصیه‌ها بی‌توجه ماندند.

«هیچکاک» هرگز به تعطیلی نمی‌رود و تمام اوقاتش را در خانه سپری می‌کند. برای او، آشپزخانه مهم‌ترین بخش منزل است.

پس از صرف شام، «هیچ» یک فنجان قهوه می‌نوشد و سپس دست به کار می‌شود تا ظرف‌ها را بشوید. زمانی که آخرین بشقاب را خشک می‌کند، ساعت به ۹:۵ بعد از ظهر می‌رسد و وقت خواب نزدیک است. به این ترتیب، همسرش معتقد است که او خوشبخت‌ترین زن جهان است و شوهرش، ترسوترین مرد.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *