به گزارش خبرآنلاین، احمد زیدآبادی در یادداشتی در روزنامه هممیهن اظهار داشته که ممکن است در مورد آثار و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی جلال آلاحمد سخن جدیدی وجود نداشته باشد، اما نسلهای مختلف با توجه به تجربیات و دیدگاههای خود از زوایای جدیدی با تاریخ در تعامل هستند. بدین ترتیب، میراث فکری او همواره میتواند مورد توجه قرار گیرد.
زیدآبادی به این نکته اشاره میکند که بسیاری از سیاستمداران و نسل جوان امروز اگرچه ممکن است تمایلی به مطالعه آثار جلال داشته باشند، اما عموماً به دنبال یافتن انتقادات تندتری نسبت به او هستند تا دلتنگیها و جراحتهای خود را التیام بخشند.
وی در ادامه سوالاتی را مطرح میکند که چرا جلال در صف قربانیان پس از انقلاب قرار گرفته و علت این میزان کینه و نفرت چیست. این موضوع بهانهای برای بررسی بیشتر شخصیت و کارهای جلال آلاحمد در سالگرد وفات او میباشد.
زیدآبادی اشاره میکند که در سالهای اخیر، جلال از حملات سیاسی کنار گذاشته شده و بیشتر، چهرههای جدیدتر مورد انتقاد قرار میگیرند. او توضیح میدهد که همواره برای چهرههایی که نظراتی مشابه جلال دارند، هیچ حریمی وجود ندارد و به همین خاطر او کمکم به حاشیه رفته و در ذهنها فراموش شده است.
این نویسنده میگوید که جلال در واقع قربانی مفهوم «غربزدگی» در جامعه فکری ایران است و این ایده را از سید احمد فردید گرفت و به دنیای سیاست و مبارزه منتقل کرد. زیدآبادی تاکید دارد که سوءتفاهمهای زیادی در خصوص این مفهوم وجود دارد، بهویژه در نسل جوانی که آن را به شکلی سیاسی و سطحی برداشت میکنند.
بهعلاوه، زیدآبادی بر نزدیکی جلال به سبک زندگی نسل کنونی تأکید میکند و توضیح میدهد که او هیچ تعلقی به زندگی متشرعانه نداشت و حتی به نوعی علیه آن طغیان میکرد. اما بداقبالی جلال این بود که به عنوان نماد «وضع موجود» شناخته شد و همین موضوع او را به چالش کشید.
زیدآبادی در نهایت میگوید که برای جوانان، «وضع موجود» تنها نمادی از تحمیل سبک زندگی متشرعانه و تبعیضهای اجتماعی و شغلی است و این مسائل را به نظریههای جلال نسبت میدهند. برخی روشنفکران نیز به جلال حمله کرده و از او به عنوان هدفی برای انتقامجویی از «وضع موجود» استفاده کردهاند.بسیاری از مفاهیم نادرست و عدم آشنایی کافی با برخی دیگر از آنها، تأثیرات منفی عمیقی بر نسل مبارز آن زمان گذاشته است. در عین حال، اینگونه به نظر میرسد که جلال آلاحمد هرگز تصور نمیکرد افرادی ادعای میراثداری او را داشته باشند، در حالی که هیچ قرابتی میان او و آنان وجود نداشت. اگر جلال امروز زنده بود، با توجه به شخصیتش، به هیچ عنوان با سبکهای زندگی متشرعانه، تبعیضهای عقیدتی و نیز غربستیزی از موضع بنیادگرایی، کنار نمیآمد و در برابر آنها سکوت نمیکرد.
اگر جلال از خواب مرگ برمیخاست، احتمالاً جوانان ناامید از وضعیت کنونی، او را نه به عنوان یک چهره دولتی، بلکه به عنوان پیشگام دفاع از حقوق و خواستههای خود میدیدند. او به عنوان شخصیتی پرشور و سرزنده، متأسفانه به نظر میرسد بعد از مرگ به قربانی سوءتفاهمها و سوءاستفادههای مکرر در فضای سیاسی سطحی ایران تبدیل شده است.











