تماس با ما

چارلی چاپلین بیان کرد که تلاش می‌کرد تا لباس‌های پاره و کفش‌هایی که از آن‌ها انگشتان پایش بیرون زده بود را از نگاه سایرین مخفی نگه‌ دارد.

چارلی چاپلین بیان کرد که تلاش می‌کرد تا لباس‌های پاره و کفش‌هایی که از آن‌ها انگشتان پایش بیرون زده بود را از نگاه سایرین مخفی نگه‌ دارد.

به گزارش خبرگزاری، در اوایل دهه ۴۰ خورشیدی، چارلی چاپلین، کارگردان و بازیگر برجسته سینما، به مدت طولانی از زندگی اجتماعی فاصله گرفته و در کوه‌های آلپ سوئیس به زندگی آرامی مشغول بود. او از میانه دهه ۳۰ خورشیدی به تشویق «گراهام گرین» نویسنده مشهور، شروع به نوشتن زندگی‌نامه خود کرده بود. در تابستان و پاییز ۱۳۴۳، روزنامه کیهان، بخش‌هایی از این زندگی‌نامه را منتشر کرد. اکنون بخش چهاردهم آن را به نقل از روزنامه مذکور به تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۴۳ ارائه می‌دهیم.

ورود چاپلین به خانه جدیدشان، با وجود انبوه اثاثیه و حتی موز، توجه همسایگان را جلب کرد. صاحبخانه با سیدنی، برادر چاپلین، درباره مادر آن‌ها صحبت کرد، اما به جزئیات دردناک موضوع اشاره‌ای نکرد.

در آن روز، سیدنی چاپلین او را به بازار برد و لباس نو خرید. شب آن‌ها در لژ «تالار موزیک» در جنوب لندن نشسته بودند و سیدنی به یاد مادرشان می‌گفت: «این شب چقدر برای او جالب بود.»

در هفته بعد، برای دیدن مادرشان به «کین‌هیل» رفتند. در اتاق انتظار، اضطراب و انتظار آنها به شدت افزایش یافت. هنگامی که مادرشان را دیدند، او رنگ پریده و لبانش کبود بود. هرچند او آن‌ها را شناخت، اما نشانه‌ای از شور و شوق در او نبود.

یک پرستار مودب به آن‌ها گفت: «متأسفم که در این وضعیت به دیدن ما آمدید. امیدوارم دفعه بعد اوضاع بهتر باشد.» وقتی پرستار رفت، سیدنی تلاش کرد تا با تعریف سفر خود و ارائه پول، مادر را شاد کند، اما نتیجه‌ای نداشت. مادرش به آن‌ها خیره شده بود و به نظر می‌رسید در افکار خود غرق است.

چاپلین به مادرش گفت که اوضاع به زودی بهتر می‌شود، اما او پاسخ داد: «البته! اگر فقط یک فنجان چای به من می‌دادی، حالم بهتر می‌شد.» بعداً دکتر به سیدنی گفت که به دلیل سوء تغذیه، مادرش دچار آسیب مغزی شده و نیاز به درمان جدی دارد.

جملات مادرش بر ذهن او سنگینی می‌کرد که می‌گفت: «اگر فقط یک فنجان چای به من می‌دادی، حالم بهتر می‌شد.»

در ادامه زندگی، چاپلین به شغل‌های متنوعی همچون کارگری در چاپخانه و شیشه‌گری مشغول بود، اما هرگز از آرزوی خود برای بازیگر شدن منصرف نشد. او به هر فرصتی که دست می‌یافت، لباس‌ها را مرتب کرده و به موسسه تئاتری «بلاک‌مور» در «بدفورد استریت» می‌رفت.

این رقابت‌ها و تلاش‌ها نشان‌دهنده عزم و اراده او برای رسیدن به هدف نهایی‌اش، یعنی هنرپیشه شدن بود.در یک روز عادی، فردی با ظاهری نامناسب و لباس‌های کهنه به اداره‌ای وارد می‌شود و تلاش می‌کند تا نقص‌های ظاهری‌اش را از دیگران پنهان کند. در این فضا، منشی جوانی به تواضع هنرپیشگان پرداخته و با لحنی رسمی می‌گوید که برای یاوران جایی وجود ندارد. به تدریج اداره خالی می‌شود و تنها او در میان دیگران می‌ماند. وقتی منشی او را می‌بیند، در کمال تعجب از او می‌خواهد تا درخواستش را بیان کند.

در پاسخ، او به دنبال فرصت بازیگری برای کودکان است. وقتی منشی می‌پرسد آیا نامی نوشته‌است، او فقط سرش را تکان می‌دهد. بعد از این، منشی او را به دفتری دیگر می‌برد و اطلاعاتش را ثبت می‌کند و وعده می‌دهد که اگر فرصتی پیش آید، او را خبر می‌کند.

چند هفته بعد، او کارت‌پستالی از یک معرف می‌گیرد که به او توصیه می‌کند به نمایندگی خاصی در خیابانی در لندن سری بزند. با لباس نو، او به دیدار آقای «بلاک‌مور» صمیمی می‌رود که یادداشتی برای آقای هامیلتون در اداره‌ای دیگر به او می‌دهد. آقای هامیلتون پس از خواندن نامه شگفت‌زده می‌شود زیرا او سنش را کمتر از آن‌چه که واقعی بود، اعلام کرده است.

او به او می‌گوید که فرصتی برای بازی در نمایشنامه‌ای با عنوان «شرلوک هولمز» دارد و از او می‌خواهد نقش «ببلی» را ایفا کند. همچنین، فرصتی دیگر برای بازی در نمایشنامه‌ی «جیم، عشق یک لندنی» نیز وجود دارد. دستمزدی برابر با دو پوند و ده شلینگ برای او تعیین می‌شود که او را شگفت‌زده می‌کند.

با خونسردی، او می‌گوید که باید با برادرش مشورت کند، که این جمله خنده آقای هامیلتون را به همراه دارد. پس از آن، او را به دیگر اعضای اداره معرفی می‌کنند و همه به او لبخند می‌زنند.

بعد از این، یادداشتی به آقای سنتس‌بری داده می‌شود که باید او را در کلاسی واقع در میدان «لیستر» ملاقات کند. در ملاقات با سنتس‌بری، او را در نقش مهمی در نمایشنامه معارفه می‌کند و از او می‌خواهد نقش خود را به خانه ببرد و در آنجا بخواند.

پس از بودن در این محیط، او با خوشحالی به خانه برمی‌گردد در حالی که کم‌کم به واقعی بودن رویدادهای رخ داده پی می‌برد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *