تماس با ما

چاپلین در یادداشت‌های خود درباره دوران عاشقی‌اش می‌نویسد که نگاه دختری به او خیره شده است. این تجربه زیبا و ماندگار، نقش مهمی در زندگی او ایفا کرده و احساسات عمیقی را در دلش برانگیخته است.

چاپلین در یادداشت‌های خود درباره دوران عاشقی‌اش می‌نویسد که نگاه دختری به او خیره شده است. این تجربه زیبا و ماندگار، نقش مهمی در زندگی او ایفا کرده و احساسات عمیقی را در دلش برانگیخته است.

**چاپلین و بازگشت به خاطرات تئاتر؛ امشب فراموش‌نشدنی برای یک کمدین**

در اوایل دهه چهل خورشیدی، چارلی چاپلین، هنرمند بزرگ سینما، سال‌ها در کوه‌های آلپ سوئیس به دور از جنجال‌ها زندگی می‌کرد. او از نیمه دهه سی، به تشویق گراهام گرین، نویسنده مشهور انگلیسی، به نوشتن شرح‌حال خود پرداخته بود. در تابستان و پاییز 1343، روزنامه کیهان بخش‌هایی از این خودزندگی‌نامه را منتشر کرد.

چاپلین در بخشی از یادداشت‌هایش به تجربه اول شب نمایشش اشاره می‌کند. او از برق چشمان هاری ولدون، بازیگر همکارش، که توانسته است تماشاگران را به خنده وادارد، سخن می‌گوید. پس از نمایش، با حال خوبی به خانه بازمی‌گردد و در پل وست‌مینستر توقف کرده و به آرامش آب‌های سیاه زیر پل نگاه می‌کند. در حالی که او نمی‌تواند از خوشحالی اشک بریزد، به یاد برادرش سیدنی که دور بود، حس دلتنگی می‌کند.

او همچنین به شب دوم نمایش و حضور کارنو، یکی از مدیران تئاتر، اشاره می‌کند که پس از پایان اجرای او با لبخند به او می‌گوید که برای امضای قرارداد به دفترش برود. در حالی که چاپلین درباره نخستین شب نمایشش به برادرش چیزی ننوشته بود، بعداً تلگرافی برای سیدنی فرستاد که در آن از امضای قراردادی به ارزش ۴ پوند در هفته خبر داده بود.

چاپلین با اشاره به شخصیت کمدی ولدون می‌گوید که این شخصیت در شمال انگلیس به خوبی استقبال می‌شود، اما در جنوب چندان موفق نیست. او صورت‌حالی از رابطه‌اش با ولدون را به تصویر می‌کشد و به مشکلاتی که در اجرای نمایش رخ داده، می‌پردازد. در بلفاست، پس از نقدهای منفی به ولدون، او با عصبانیت به چاپلین ضربه‌ای می‌زند، که نتیجه آن درگیری لفظی و ایجاد تنش میان این دو بازیگر می‌شود.

این خاطرات چارلی چاپلین نشان از چالش‌ها و احساسات او در مسیر هنری‌اش دارد و نشان‌دهنده روحیه حساس و عاطفی این هنرمند بزرگ است.

دختری در کنار سن

معمولا عشق‌های جوانی با ویژگی‌های مشابهی آغاز می‌شود؛ با یک نگاه و چند کلمه، زندگی فرد تغییر می‌کند و جهان به خواست‌های او پاسخ می‌دهد. این تجربه برای من نیز رخ داد. در سن ۱۹ سالگی، به عنوان کمدینی در گروه «کارنو» شناخته می‌شدم، اما احساس کمبود می‌کردم. بهار و فصل‌های گذشته سپری شده بودند و تابستانی بی‌روح بر روی دوشم سنگینی می‌کرد. روزهای من با یکنواختی و وقفه‌هایی آزاردهنده طی می‌شد و محیط زندگی‌ام خسته‌کننده و دل‌گیر بود. به نظر می‌رسید هیچ امیدی در آینده وجود ندارد. تنها تلاش برای تامین زندگی در نظر من کافی نبود. زندگی‌ام به شدت بی‌روح و کسل‌کننده به نظر می‌رسید. ناامیدی و افسردگی روحم را فرا گرفته بود. در روزهای یکشنبه به تنهایی به پارک‌ها می‌رفتم و به صدای نوازندگان خیابانی گوش می‌دادم. در این شرایط بود که عشق به سراغم آمد!

در تئاتر «استریت ‌هام‌امپایر» به دلیل برنامه‌ریزی، نمایش خود را زودتر آغاز می‌کردیم تا بتوانیم به موزیک‌هال «کانتربوری» و سپس به «تیوولی» برویم. هنوز خورشید در حال تابش بود که کار خود را شروع کردیم و سالن تئاتر تقریبا خالی بود.

قبل از نمایش ما، گروهی از خوانندگان و رقاصان به نام «برت، کوتی، یانکی، دودل، گیرلز» به اجرا پرداخته بودند، اما من از آن‌ها اطلاعی نداشتم. در شب دوم، هنگام ایستادن کنار سن، یکی از دختران هنگام رقص دچار لغزش شد و گروه به شدت خندیدند. یکی از اعضای گروه به من نگاه کرد تا ببیند آیا من هم در این خنده مشارکت دارم یا خیر. دو چشم قهوه‌ای و شیطنت‌آمیز به سمت من خیره شد و جذابیت آن‌ها مرا به خود مشغول ساخت. این چشمان زیبا به دختری باریک‌اندام تعلق داشت که چهره بیضی‌اش با لبخند و دندان‌های زیبا توجه من را جلب کرد. پس از پایان نمایش، دختر به طرف من آمد و از من خواست تا آئینه‌اش را نگه دارم تا موهایش را مرتب کند. این فرصتی بود تا از نزدیک به او نگاه کنم و این آغاز داستان ما بود.

ادامه دارد…

۲۵۹

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *