به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین و به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در زمان جنگ و بحران در خوزستان، محمدجواد تندگویان، مدیری چندوجهی و ایستاده در میدان عمل، به عنوان یکی از چهرههای مطرح خدمات اجتماعی و صنعتی شناخته شد. وی به جای نشستن پشت میز، در کنار کارگران در پالایشگاهها حضور داشت و با ارادهای قوی به انجام وظایف خود پرداخت. تندگویان به رغم شرایط دشوار، در مسیر خدمت به وطن، اسیر شد و خاطرات او در صفحات تاریخ ایران باقی مانده است.
بخشهایی از مصاحبه تاریخ شفاهی وزارت نفت با سیدحسن سادات، کفیل وزارت نفت در زمان اسارت تندگویان، در سالگرد این رویداد منتشر شده است. تندگویان به خاطر ویژگیهای منحصر به فردی چون تواضع، روحیه مردمی، و درک عمیق از اسلام مورد تحسین قرار گرفت. او با علم و فناوری آشنا بود و تحصیلات عالیهای در مدیریت داشت. پیش از انقلاب، او تحت شکنجههای ساواک قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب، هیچکس نتوانست به او اتهامی وارد کند.
تندگویان آشنایی عمیقی با قرآن داشت و در هر بحثی به آیات آن استناد میکرد. صفت برجسته او مقاومت در برابر سختیها و ایستادگی برای آرمانهایش بود. خواهرش در یادداشتی به شکنجههای وحشتناک او در زندان شاه و صدام اشاره میکند و میگوید که او هیچگاه تحت فشار، از مواضع خود عقبنشینی نکرد.
مهندس سادات همچنین بیان کرد که تندگویان در پروژههای جنوب کشور به عنوان رئیس مناطق نفتخیز منصوب شد و توانست با روحیه سازندگی و مدیریت قوی، آرامش را در این مناطق برقرار کند و بر پروژهها نظارت کند. او فردی انقلابی بود که هرگز از مسیر خدمت به مردم فاصله نگرفت و به تواناییهایش در مدیریت در این زمان بحرانی افتخار میکرد.**تلاشهای مهندس تندگویان در دوران جنگ و تصدی سمت وزارت نفت**
مهندس جواد تندگویان، وزیر نفت در دوران جنگ ایران و عراق، از زمان آغاز جنگ در مناطق نفتخیز جنوب حاضر بود و به طور مداوم با مسئولان تماس برقرار میکرد تا مشکلات آنجا را مطرح کند. او در روزهای قبل از جنگ، به ویژه زمانی که عراق عملیاتهایی را آغاز کرده بود، به مشاوره در خصوص مسائل مربوط به دکلهای حفاری نفت پرداخته و اطلاعات مورد نیاز را کسب میکرد. تندگویان با ارزیابی شرایط، توصیههای لازم را ارائه میداد و بر لزوم خروج ایمن کارکنان در صورت بروز خطر تأکید داشت.
پس از ورود تندگویان به تهران و رای اعتماد مجلس، مباحث مرتبط با وزارت نفت نیز تغییر کرد و این وزارتخانه به یکی از جدیترین محورهای مشاورههای کشوری بدل شد. در این راستا، تندگویان همکاری نزدیکی با مهندس معینفر داشت و نظر او نیز در تأیید صلاحیت تندگویان برای تصدی وزارت نفت تأثیرگذار بود. شهید بهشتی نیز در مصاحبهها و بررسیهای خود، بر انتخاب تندگویان به عنوان وزیر نفت تأکید کرد.
در تماسی که تندگویان در بامداد از فرودگاه مهرآباد گرفت، نظرات خود و شهید رجایی را درباره معرفیاش به مجلس مطرح کرد. تندگویان با تشویق به قبول سمت وزارت، نشان داد که احساس مسئولیت دارد و در پی خدمت به کشور است. با وجود سه بار پیشنهاد وزارت نفت به شخص نامبرده، او همچنان بر نپذیرفتن این سمت تأکید داشت.
پس از تأسیس کابینه، در تاریخ ۴ مهر ۱۳۵۹، نام تندگویان به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی شد و مهندس معینفر نیز به دفاع از وی پرداخت. پس از کسب رأی اعتماد، تندگویان به سرعت کار خود را آغاز کرد و به تعیین معاونان خود پرداخت، هرچند که معاون امور مالی هنوز مشخص نشده بود. مهندس بوشهری به عنوان معاونت نفت منصوب شد.
تندگویان همچنین مسئولیت معاونت شرکت ملی گاز ایران را به یکی از مشاوران خود پیشنهاد داد، اما به دلیل تمایل شخصیاش برای بازگشت به اصفهان، ترجیح داد به آن سمت نرود. او وظایف معاونت گاز را به عهده داشت و سایر معاونان نیز با دقت انتخاب شدند.
تصدی وزارت تندگویان همزمان با اوج حملات عراق به مناطق نفتخیز و پالایشگاه آبادان بود که نیاز به مدیریت مؤثر و فوری در چنین شرایطی را بیش از پیش نمایان میساخت. بدین ترتیب، تندگویان به عنوان یک فرمانده در پی تأمین امنیت و حمایت از کارکنان در این مناطق حساس بود.**جزئیات سفرهای شهید تندگویان به مناطق جنگی و ویژگیهای مدیریتی او**
در اوایل جنگ تحمیلی، مهندس تندگویان بهدنبال ضروریات جنگ بر اهمیت سفر به آبادان تأکید کرد و برای اولین بار با مهندس بوشهری به این شهر سفر کرد. در این سفر، آنها تماسهای مکرری با یکدیگر داشتند و مهندس تندگویان بارها خواستار کمک به جبههها شد. همچنین، او در این زمان به پتروشیمی ایران-ژاپن در ماهشهر رفت و با حضور پسرش، سعی داشت به ژاپنیها نشان دهد که منطقه امن است.
در آن زمان، سفری به مشهد نیز داشتند تا از پیشرفتهای پالایشگاه گاز خانگیران در نزدیکی سرخس بازدید کنند. تقریباً ۷۴ درصد از این پروژه به اتمام رسیده بود و هدف از این بازدید بررسی تسریع روند راهاندازی پالایشگاه بهمنظور تأمین سوخت در شرایط جنگی بود. در این سفر، مهندس تندگویان نامهای به نگارش درآورد که در آن از محرومیت مردم و ضرورت اقدام فوری در زمینه گازرسانی سخن گفت.
ویژگیهای مدیریتی و شجاعت مهندس تندگویان در بحرانها موجب ماندگاری نام او شده است. شهید رجایی، نخستوزیر وقت نیز او را گل سرسبد کابینه خود معرفی کرد. فعالیتهای او در زمان جنگ و همچنین تحمل سختیها و رنجهای بسیاری، او را از دیگر وزرا متمایز کرد.
در دوره کوتاه وزارت او، شهید تندگویان سه بار به مناطق جنگی سفر کرد و با حضورش در پالایشگاهها و شرایط حساس، از کارکنان نفت حمایت کرد. او با شجاعت در کنار نیروهای ارتش و بسیج فعالانه کار کرد و اقداماتی مانند تخلیه به موقع مخازن پالایشگاه را به اجرا گذاشت که مانع هزینههای جبرانناپذیر شد.
در روز انتقال پیکر پاک شهید تندگویان به تهران، مورد استقبال رئیسجمهور وقت قرار گرفت. پدر و مادر او بههمراه دوستانش برای انتقال پیکر وی به عراق رفتند و پس از جستجوی فراوان، توانستند پیکر او را بهدست آورند. گفتنی است، عراقیها بهدلیل مومیایی کردن پیکر، آن را تیرهتر نشان داده بودند.
در ادامه، سفرهای وی به پالایشگاه آبادان موجب افزایش روحیه کارکنان شد. اما در سومین سفر او در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۹، در حین بازدید از جاده ماهشهر به آبادان به اسارت نیروهای عراقی درآمد که این واقعه دردناکی بود.او صبح روز قبل از دستگیری با هواپیما به مقصد اهواز سفر کرد که این سفر، آخرین سفر او بود. من نیز همان روز، با تاخیری از تهران به سمت اهواز پرواز داشتم. هواپیمای من به نزدیکی اهواز رسید، اما به دلیل شرایط نامناسب نتوانست فرود بیاید و به فرودگاه اصفهان بازگشت. پس از چند ساعت وقفه، پرواز ادامه یافت و بهطور موفقیتآمیز در فرودگاه اهواز فرود آمد. بلافاصله به ستاد وزارت نفت مراجعه کردم، جایی که شهید تندگویان و تعدادی دیگر از مهندسان از جمله مهندس معینفر، سحابی و یحیوی حضور داشتند. همچنین چند پزشک و جراح نیز به جمع ما اضافه شده بودند.
در آن زمان، اهواز به یک شهر جنگزده تبدیل شده بود و با تاریک شدن هوا، فضای سالن ستاد نیز غمانگیز به نظر میرسید. اخبار ناراحتکننده از آبادان و فشار جنگ، وضعیت این شهر را به مرحلهای بحرانی رسانده بود و همکاران ما در آنجا در شرایط سختی به سر میبردند. در طول شام، مهندس یحیوی به ناگهان توجهها را به خود جلب کرد.
پس از او، حاج آقا حدادی که معمولاً فردی شاداب و خوشرو بود، با حالتی نگران و آشفته از جا برخاست و درباره مشکلها و فشارهای موجود در آبادان صحبت کرد. چهره پزشکان حاضر نیز غم را منعکس میکرد. در حالی که هیچکس ناامید نبود، درد و سختی همکاران باقیمانده در آبادان بسیار عمیق بود.
بعد از آن صحبتها، به سمت محل اقامتمان حرکت کردیم. خیابانهای اهواز در تاریکی محض بود و حتی دیدن چند قدم جلوتر نیز دشوار بود. شهید تندگویان که کمی جلوتر از من حرکت میکرد، صداش به گوش میرسید ولی در تاریکی قابل دیدن نبود. مهندس یحیوی، به دلیل آشنایی با مسیر، ما را به محل اقامتی که تعیین شده بود، هدایت کرد و من شب را با مهندس بوشهری و شهید تندگویان در یک اتاق گذراندم.
روز بعد، وقتی برای صبحانه به ستاد رفتیم، متوجه شدیم که تردد در جاده اهواز – آبادان مشکل شده و شهید تندگویان تصمیم داشت هرطور که شده به آبادان برود. به او گفتم که مایلم با او به آبادان بیایم، اما او مخالفت کرد. توضیح دادم که نمیتوانم در این شرایط در تهران بمانم و باید در کنار همکارانم باشم. او مایل بود که یکی از مسؤلان وزارت نفت در تهران باقی بماند تا از جریان کارها مطمئن شود.
در نهایت، قرار شد من به آغاجاری بروم و او با مهندس بوشهری و یحیوی به آبادان حرکت کند. قبل از رفتن به آغاجاری، به شهید تندگویان گفتم که حاج آقا حدادی به شدت خسته و نگران است و پیشنهاد کردم او به جای رفتن با آنها، با من به آغاجاری بیاید تا بهتر شود. شهید تندگویان نیز با این پیشنهاد موافقت کرد.
پس از جدایی، دعای سفر را در گوش حاج آقا حدادی خواندم و هنگام خداحافظی، به خاطر دارم که او شلوار جین آبی و جلیقهای به همین رنگ پوشیده بود. پس از آن، آنها سوار ماشین شدند و به سمت آبادان حرکت کردند و من با حاج آقا حدادی به آغاجاری رفتم.### گزارش از بازدید پالایشگاه بیدبلند و پیامدهای آن
بهدنبال بازدید از پالایشگاه بیدبلند، در غروب به ستاد آغاجاری رفتیم و با فضای تاریک و متشنج آنجا مواجه شدیم. در حالی که در حال گفتگو بودیم، فردی به دنبال حاج آقا حدادی آمد و او را برای مدتی به خارج برد. پس از چند دقیقه، وی بازگشت و با نشانهای مشاورانه، خواستار پایان دادن به صحبتهایم شد.
پس از اتمام مکالمه، به اتاقی تاریک رفتیم که نه روشنایی داشت و نه حتی یک شمع. در سکوت، حاج آقا حدادی خبری دلخراش به من داد: «بچهها توسط عراقیها اسیر شدهاند.» شدت این خبر به قدری بود که ناراحتی عمیقی مرا در بر گرفت و احساس کردم که همه چیز از دست رفته است. هر سوالی از او پرسیدم، به اطلاعات بیشتری دست نیافتم و فقط میدانستم که عراقیها بچهها را به اسارت گرفتهاند.
با ناراحتی شدید و گیجی در مواجهه با این خبر، تصمیم گرفتیم که تا زمان دریافت اطلاعات دقیقتر، دیگر همکاران را از این موضوع بیخبر نگه داریم تا روحیه آنها آسیب نبیند. آن شب را با اندوه سپری کردیم و صبح روز ۱۰ آبان به اهواز برگشتیم. در اینجا، تأیید خبر را از مهندس بوترابی و مهندس ابوفاضلی دریافت کردم.
به حاج آقا حدادی خواستم تا سریعتر با فرماندهان نظامی در اهواز تماس بگیرد. او به من اطلاع داد که هیچیک از فرماندهان در اهواز نیستند، اما دکتر چمران در آنجا حضور دارد. به دیدار دکتر چمران رفتم و جریان اسارت شهید تندگویان را به او اطلاع دادم. او به سرعت یکی از همراهان خود را مأمور آزادسازی تندگویان کرد و ابراز امیدواری نمود که آنها به مکان دیگری منتقل نشده باشند.
تمایل داشتم مدتی در اهواز بمانم تا اطلاعاتی درباره شهید تندگویان به دست آوردیم، اما دکتر چمران اکیدا توصیه کرد که به تهران بازگردم. در همان روز به تهران برگشتم و شهید رجایی را در جریان قرار دادم.
### پرسشها و نگرانیها درباره وضعیت امنیتی
این مسئله که چرا در شرایط بحرانی، وزیر به منطقهای با خطرات ملموس سفر کرده، سوالی است که بسیاری از خوانندگان ممکن است بپرسند. آیا مسئولین محافظتی باید بیشتر دقت میکردند؟ در پاسخ به این سوال، باید گفت که من در آن زمان میزبان شهید تندگویان نبودم و نمیتوانم قضاوت دقیقی انجام دهم. سابقه سفرهای من با شهید تندگویان چه در مشهد و چه در سایر نقاط، همواره همراه با اقدامات امنیتی بود.
بدین دلیل، نمیتوانم قضاوت کنم که در مورد سفر به خوزستان اقدامات لازم انجام شده یا خیر. اما آگاه هستم که هماهنگیهایی انجام میشود و بیاطلاعی من از آن اقدامات نباید کسی را ملامت کند. شاید بهتر باشد از افرادی که در آن زمان درگیر این موضوع بودند سوالات بیشتری شود.
در خصوص ماجرای سفر شهید تندگویان به مناطق نفتی، قضاوت درباره وزیر به دلیل شرایط دشوار آن زمان دشوار است. جواد، با ویژگیهای خاص خود، هرگز خود را از دیگران متمایز نمیدانست. مسئولیت این سفر بیشتر بر عهده مهندس بوشهری و مهندس یحیوی و دیگر مسئولان حراست و پالایشگاه بود. متأسفانه هر دو همراه شهید تندگویان دستگیر شدند. به نظر میرسد که پیشبینیهای لازم انجام شده بود و دو محافظ نیز در کنار او بودند، اما پیشرفت ناگهانی عراقیها غیر منتظره بود.
در واقع، میدان جنگ همیشه در حال تغییر است و اطلاعات مربوط به وضعیت جادهها نیز مؤید این موضوع بود که تردد در مسیر اهواز – آبادان مشکلاتی داشت. به نظر میرسد عراقیها پیشروی کرده بودند، اما برای نیروهای ایرانی، اطلاعات دقیق وجود نداشت. اما از آنجا که این موضوع را از نزدیک تجربه نکردم، نمیتوانم نظر قطعی ارائه دهم. در واقع، رویدادها آنقدر تلخ بود که هیچ توضیحی نمیتواند آسیبهای ناشی از آن را جبران کند.
در خصوص شهید تندگویان باید گفت که او یک سرمایه ملی بود و حضوری درخشان برای کشور به شمار میرفت. او مانند فرماندهای عمل کرد که برای پشتیبانی از نیروهای خود به خط مقدم میرفت. این رفتار را سزاوار تقدیر میدانم. سفر او به آبادان را تأیید میکنم و نگرانیهایی را که باید توجه میشد، نکتهای جداگانه است. از هرگونه ادعای اطلاعرسانی به عراقیها خودداری میکنم، زیرا اطلاعات دقیقی در این زمینه ندارم جز سخنان مهندس جوادی که ممکن است سرنخی در این رابطه باشد.
شهادت مهندس تندگویان
شهید تندگویان بین ۴ مهر تا ۹ آبان ۱۳۵۹ وزیر بود و تنها ۳۵ روز در این سمت فعالیت کرد. در طول اسارت او، من به عنوان نمایندهاش ایفای نقش کرده و بعد، مهندس غرضی به عنوان وزیر نفت منصوب شد.
چند ماه پس از اسارت، تصاویری از او با لباس نظامی در تلویزیون عراق به نمایش درآمد که در واقع نشاندهنده واقعیت نبود زیرا او با لباسهای غیرنظامی به آبادان رفته بود. رژیم صدام هیچگونه مقررات بینالمللی را در مورد رفتار با اسرا رعایت نمیکرد.
پس از بازگشت مهندس بوشهری و یحیوی از اسارت، به فرودگاه رفتیم تا از آنها استقبال کنیم. آنها در وضعیتی بسیار ضعیف بودند و از وضعیت شهید تندگویان اطلاعی نداشتند. مهندس بوشهری تنها گفت که تا مدتی صدای اذان و قرآن از سلول شهید تندگویان شنیده میشد، اما بعد از آن دیگر خبری از او نبود. تاریخ دقیق شهادت او همچنان نامشخص است و هیچکس در آن زمان جزئیات را نمیدانست.
چند سال بعد از این واقعه، پدر شهید تندگویان خبر داد که مهندس آقازاده، وزیر نفت، قرار است به خانه آنها برود. در صحبتهای وزیر، مشخص بود که شهید تندگویان به دیار باقی شتافته است. مدتی بعد، پیکر پاک او به ایران منتقل شد و با استقبال باشکوه مردم و در حضور آیتالله هاشمی رفسنجانی به خاک سپرده شد.
				
															










