تماس با ما

زن بیچاره‌ای در میدان سپه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در نهایت جان خود را از دست داد. جالب اینکه، تماشاگران این واقعه در زمان مرگ او به شادی و جشن پرداختند.

زن بیچاره‌ای در میدان سپه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در نهایت جان خود را از دست داد. جالب اینکه، تماشاگران این واقعه در زمان مرگ او به شادی و جشن پرداختند.

**ماهوش خانم مونس‌الدوله، چهره متجدد قاجاری**

به گزارش خبردونی، ماهوش خانم مونس‌الدوله، ندیمه انیس‌الدوله، سوگلی ناصرالدین‌شاه، از زنان روشنفکر و دنیادیده زمان خود به شمار می‌رفت. او با آشنایی به زبان فرانسوی، سفرهایی به فرانسه و سوئیس در دوران محمدرضا پهلوی داشته است.

این بانوی فرهیخته قاجاری، خاطرات خود را که در طول زندگی‌اش نگاشته بود، در سال‌های پایانی عمر و در دهه نود خود مدون کرد. داستان‌های او در دهه ۱۳۸۰ خورشیدی به همت سیروس سعدوندیان و از سوی انتشارات زرّین منتشر شد.

در اینجا بخش ابتدایی از خاطرات او آورده شده است:

حالا [۱۳۴۵ هجری شمسی] نود و پنج یا شش سال دارم و تا صد سال چند سالی کسری دارم. در مقابل، بسیاری از داستان‌ها و حکایات را از مادرم و مادربزرگم شنیده‌ام. به گفته پدرم، من در شب پانزدهم ربیع‌الاول ۱۲۸۸ هجری قمری چشم به دنیا گشودم.

در آن زمان، دختران ارزشی نداشتند و مادران تنها آرزوی فرزند پسری را داشتند. مادر من تعریف می‌کرد که برخی مردان، به محض تولد دختر، او و نوزادش را از خانه بیرون می‌انداختند. در خانواده مادرم که از متجددترین افراد آن دوران بودند، چندین مورد از این اتفاقات را می‌شناسم.

در آن روزگار، زنان حق کار کردن نداشتند و تنها به امور خانه‌داری مشغول بودند. هر زنی که دست به کار می‌شد، مورد قضاوت مردم قرار می‌گرفت. به یاد دارم که پیش از مشروطه، زن کلانتری به نام «حاجی گیلانی خانم» در تهران بود که با لباس‌های مردانه به کارهای زنان نظارت می‌کرد.

منزل ما دارای بخش‌های مختلفی بود و پدرم از رجال و اعیان تهران بود. حاجی گیلانی به اندرون‌های اشراف می‌رفت و داستان‌های جذابی تعریف می‌کرد. روزی حاجی گیلانی به منزل ما آمد و مادر و دیگر خانم‌ها دور او جمع شدند.

حاجی گیلانی، با اشاره به یک شکایت از دزدی، گفت که به یک تاجر مراجعه کرده و از چگونگی دزدی در خانه او خبر داد. در این مورد، او به داخل خانه این تاجر رفته و متوجه شده بود که شرایط به شدت بد است. زنان آنجا نیز هر کدام از او خواسته‌ها و داستان‌های خود را مطرح کردند.زن حاج‌آقا را به اتاقی بردم تا با او صحبت کنم. وی به شدت نگران و مضطرب به نظر می‌رسید. به او reassurance دادم و پرسیدم که آیا به کسی مشکوک است. او ابتدا سعی کرد از موضوع سر باز کند، اما بعدها تصمیم گرفت حقایق را با من در میان بگذارد. زن برایم توضیح داد که حاجی دو ماه پیش دختری به نام ماه سلطان را صیغه کرده است.

به گفته او، این دختر ابتدا صیغه قربان‌علی بوده و حاجی او را از قربان‌علی گرفته است. به گفته کنیزها، روابطی بین ماه سلطان و قربان‌علی همچنان وجود دارد و او به این دو مشکوک است. با توجه به اطلاعاتی که به دست آورده بودم، از برخی دیگر از زنان نیز سوال کردم، اما به نتایج مشابهی رسیدم و به ماه سلطان مظنون شده بودم.

پس از آن تصمیم گرفتم تا حاجی را به نظمیه دعوت کنم. بعد از نیم ساعت، حاجی با قاطر وارد اداره شد. به او گفتم که اگر می‌خواهد سریع‌تر مشکل را حل کند، باید ماه سلطان را به اداره بفرستد. اما حاجی با عصبانیت اظهار کرد که نمی‌تواند او را به ما بدهد. رئیس نظمیه نیز به حاجی تأکید کرد که این نه تنها به او مربوط می‌شود بلکه فرایند تحقیقات به این موضوع مرتبط است و باید ماه سلطان حاضر شود.

در نهایت حاجی به ناچار اجازه داد تا من برای آوردن ماه سلطان بروم. با گروهی از افسران به منزل حاجی رفتیم و پس از آماده کردن دختر، او را به اداره آوردم.

در اداره، با توجه به شواهد، خواستم تا ماه سلطان را تحت فشار قرار دهم تا حقیقت را بگوید. او به ترس افتاده و در نهایت اعتراف کرد که از قربان‌علی خوشش می‌آمد و به زور به خانه حاجی فرستاده شده است. وی گفت که با قربان‌علی برنامه داشته‌اند و این امکان وجود دارد که در زمان خواب سایر اعضای خانواده، اقدام به جمع‌آوری وسایل کرده باشند.درنهایت، خانواده‌ای تصمیم به جابجایی و فروش اسباب و اثاثیه خود گرفتند. آنها به منزل استاد اکبر نجار رفتند و پس از آرام شدن فضا، اقدام به فروش اشیاء کرده و عازم مشهد شدند تا باقی‌مانده عمر خود را در آنجا بگذرانند.

حاجی گیلانی در این باره اظهار داشت که به سرعت تمامی وسایل حاج آقا را از خانه استاد اکبر بیرون آورده و به او تحویل داده‌اند. در ادامه، استاد و قربان‌علی به سیاهچال منتقل و ماه‌سلطان نیز در جوالی قرار گرفت و به شدت تنبیه شد.

این داستان به طور ناگهانی به پایان رسید و ساکنان اندرو از آن شوکه شدند. راوی در آن زمان که کودک بود، به شدت متاثر شد، به‌ویژه از لحظه‌ای که ماه‌سلطان در جوال قرار گرفت.

نویسندگان و اهل تاریخ به ما نشان می‌دهند که در گذشته، زن‌ها به راحتی و بدون ملاحظه مورد تنبیه قرار می‌گرفتند. بر اساس روایت‌ها، ماجراهایی در همین تهران رخ داده که شاید باور کردن آنها سخت باشد. حدود چهل سال پیش، زنی به‌واسطه شکایت عده‌ای از مردم به شدت مجازات شد و تحت تنبیه عمومی قرار گرفت که منجر به مرگ او گردید. این ماجرا نه تنها در میان مردم به طور گسترده‌ای پخش شد بلکه رسانه‌ها نیز به آن پرداختند.

این یادداشت‌ها از خاطرات مونس‌الدوله، ندیمه حرمسرای ناصرالدین‌شاه، گردآوری شده است.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

روز دزفول، آذرماه ۱۳۶۱، به عنوان یک روز تاریک و دردناک در تاریخ ایران شناخته می‌شود. در این روز، حملات ناگهانی و سنگین دشمن به این شهر، موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از مردم شد و صحنه‌هایی از ویرانی و غم را رقم زد. واقعه‌ای که هنوز در یادها باقی مانده و یادآور فداکاری‌ها و مقاومت مردم در برابر سختی‌هاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *