به گزارش خبرگزاریها، فرهاد محرابی، پژوهشگر فلسفه سیاسی و ادبیات تطبیقی، به مناسبت یکصدمین زادروز احمد شاملو، در یادداشتی به بررسی زندگی و آثار این شاعر پرداخت. شاملو سه روز پیش از شروع سلطنت رضاشاه به دنیا آمد و به عنوان «شاعر آزادی» شناخته میشود. به عقیده محرابی، تولد او در زمان استبداد رضاشاه نشانهای از تناقضات سرنوشت این شاعر بزرگ است. در یک قرن گذشته، ساختار سیاسی در ایران به شکلهای مختلفی به چالش کشیده شده است و در همین حال، روشنفکری متعهد در ایران بیوقفه به نقد و مبارزه برای ایجاد زندگیای شایسته ادامه داده است.
محرابی تصریح میکند که تلاش بیپایان شاملو برای آزادی و دموکراسی همچنان ادامه دارد و او یکی از نمایندگان برجسته این اندیشهها به شمار میآید. احساس «سختجانی» شاملو، به گفته محرابی، در تمام مراحل زندگیاش مشهود است. او از دوران کودکی تا سالهای میانسالی با چالشها و ناملایماتی مواجه بوده، اما هرگز از مبارزه دست نکشیده است.
شاملو نماینده روشنفکری واقعی است که با گذر زمان، اهمیت او بیشتر شناخته میشود. با ورود فکری جدید به عرصه سیاست در ایران، میراث شاملو و همفکرانش همچنان ارزشمند و مورد توجه است. این میراث، بهویژه در زمانهایی که مفهوم «آزادی» کمارزش شده، پیامی از امید و بیداری خواهد بود.
وی افزود که شعر سیاسی شاملو هرگز به معنای سیاسیزدگی نبود و او همواره بر این باور بود که دفاع از انسان و جامعهای منظم بالاترین ارزش است. او از «رذالت سیاست» ناخرسند بود و معتقد بود که شعر او اجتماعی است و بر پایه احترام به انسانیت بنا شده است.
در ادامه، محرابی به زندگی بغرنج شاملو اشاره کرد؛ او دوران جنگ جهانی و اشغال ایران را تجربه کرده و در چندین مقطع تاریخی به فعالیتهای سیاسی پرداخته است. از دستگیریاش در زمان اشغال تا دیدن سرکوب جنبش ملی، شاملو همواره نسبت به وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران حساس بوده و در مورد آن شعر سروده است.**پایداری شاعری در برابر سانسور و ارعاب**
شاعر معاصر، با وجود چالشها و حوادث سال ۵۷، از سرودن درباره «زندگی» و «آزادی» دست نکشید. او در شعر معروف «چلچلی» به ما یادآوری میکند که باید فریادهایمان را فراموش نکنیم، زیرا «ما – من و تو – انسان را رعایت کردهایم و عشق را پاس داشتهایم». در این مسیر، او با اشعارش، امید را زنده نگه داشت و نوشت: «از مهتابی به کوچه تاریک خم میشوم و به جای همه نومیدان میگریم.»
این شاعر بزرگ در مسیر خود لغزشهایی نیز داشته است که میتوان آنها را ناشی از شرایط دشوار زمانه دانست. او نقدهای نابجایی به فردوسی و شعر در سوگ خسرو روزبه داشت که بعدها به آنها انتقاد کرد و اعتراف کرد که نمیتواند از شخصیتی مانند او دفاع کند.
اکنون وضعیت جامعه ما از بسیاری جهات حادتر از زمانی است که این شاعر در سال ۱۳۵۸ در اولین شماره هفتهنامه «کتاب جمعه» به تصویر کشید. او در آن زمان بیان کرد که ما در آستانه توفانی ایستادهایم و روشنگران نباید به سکوت پناه ببرند؛ بلکه باید صدای خود را بلند کنند.
شاعر با وجود امید به زوال نهادهای ستمگر، نگران دموکراسی، ملیت و فرهنگ ایران بود و این نگرانیها پس از نیم قرن همچنان پابرجاست. ما نگرانیم که گفتمان دموکراسی دوباره در تاریکاندیشی ارتجاع گم شود و آرزوی آزادی که از دوره مشروطه به دنبال آن بودیم، بار دیگر به ناامیدی بدل شود.
شاعر ما چیزی جز «پرسشگری» و «حیرت» نمیخواهد و بر اهمیت امید تأکید دارد. او معتقد است که زمین نمیتواند با حقارت بماند و این انتظارات را با ایمان به آیندهای روشن و امیدبخش بیان میکند.











