به گزارش خبردونی، در اوایل دههی چهل خورشیدی، چارلی چاپلین، یکی از بزرگترین چهرههای تاریخ سینما، از هیاهوی زندگی فاصله گرفته و در کوههای آلپ در سوئیس به زندگی آرامی مشغول شده بود. او در میانههای دههی سی خورشیدی به توصیهی نویسندهی مشهور انگلیسی، گراهام گرین، نوشتن خودزندگینامهاش را آغاز کرده بود. در تابستان و پاییز سال ۱۳۴۳، روزنامه کیهان چند قسمت از این خودزندگینامه را منتشر کرد که در ادامه بخش بیستوهشتم آن، مربوط به تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۴۳، به نقل از این روزنامه، ارائه میشود.
چاپلین دربارهی اقامتش در یکی از ساختمانهای قدیمی در خیابان چهل و سوم مینویسد. اتاقی که در آنجا داشت، برایش غم و اندوه ناشی از دوری از وطن و فقدان خانهاش در لندن را به ارمغان میآورد. در زیرزمین ساختمان کارگاه لباسشویی قرار داشت که بوی ناخوشایند بخار لباسها به فضای اتاقش افزوده بود.
او روز اول ورودش به رستوران را با ناامیدی گذرانید، زیرا نمیتوانست به راحتی با لهجه انگلیسیاش صحبت کند. سرعت و نحوهی صحبت کردن مردم اطرافش او را آزار میداد و حس میکرد که این کندی ممکن است باعث تلف شدن وقت دیگران شود.
چاپلین به زندگی سریع در نیویورک اشاره میکند، جایی که حتی واکسیها و مشروبفروشها نیز بهسرعت کار خود را انجام میدادند. او سعی میکند با توصیف دقت و سرعت یک متصدی رستوران در تهیهی نوشیدنیها، نشان دهد که این نوع زندگی چقدر به او احساس غریبگی میدهد.
در پی این تجربهها، چاپلین در خیابانها با چهرههایی مواجه میشود که عدهای از آنها احساس تنهایی میکنند، در حالی که برخی با نوعی آرامش در خیابانها قدم میزنند. رفتار مردم به نظر او خشک و بیروح به نظر میرسد، به طوری که شادابی را نشانهای از ضعف قلمداد میکنند.
اما در پایان روز دوم و هنگامی که در “برودوی” قدم میزد، احساس بهتری پیدا کرد. گرمای تابستان و نورهای رنگی شهر، روحیهی جدیدی در او ایجاد کرد و نماد امیدواری را برایش به ارمغان آورد.
وی همچنین به شهرت کارنو در آمریکا اشاره میکند و از تلاشش برای ارائهی بهترین نمایش ممکن سخن میگوید، هرچند از نمایشنامهای که در آن بازی میکرد، خوشش نمیآمد. در این شرایط، دستاوردهای بزرگ او در این نمایش تحت تأثیر تجربههای جدیدش در آمریکا قرار میگرفت.**انتقاد از نمایش کمدی و چالشهای هنرمندان در نیویورک**
آرکی، یکی از اعضای یک گروه نمایشی، صبح خود را با درخواست آب از هودسن آغاز کرد. هودسن در پاسخ از دلیل این درخواست پرسید و آرکی اعلام کرد که قصد دارد حمام بگیرد. در ادامه، هودسن از آرکی درباره خوابش در شب گذشته پرسید. آرکی با به اشتراکگذاری خواب بدی که دربارهٔ تعقیب کرم درختی داشته، به ناراحتی و سردی جمع اضافه کرد.
با وجود تلاشها، تماشاگران نمایش «وو-ووز» به سرعت سالن را ترک کردند. آرکی به ضعف این نمایش اشاره کرد و از کارنو، کارگردان، انتقاد کرد که از نمایشهای دیگر با محتوای جذاب و سرگرمکننده غافل مانده است. او تأکید کرد که ناکامی در یک کشور غریب میتواند بس سخت و غمانگیز باشد، بهویژه زمانی که با واکنش منفی تماشاگران برخورد میشود.
آرکی از شش هفتهای که به این وضع ادامه دادهاند، ابراز نارضایتی کرد و به تنهایی و افسردگی که در آن دوران احساس میکرد، اشاره کرد. او به خیابانهای طولانی و بیپایان نیویورک رفت و خود را با بازدید از مکانهای تفریحی مشغول نگهداشت. اما با وجود این تلاشها، شکست در نمایش برای او حس ناامیدی و درماندگی را به ارمغان آورد.
او به نمایشهای مجلل و مناطق فقیرنشین شهر اشاره کرد و بر این نکته تأکید کرد که فقر خود را به وضوح در خیابانها نشان میدهد. این تجارب، آرکی را به فکر بازگشت به بروادوی انداخت. اما با تغییر نگرش نسبت به آمریکاییها و روحیه امیدوارشان، آرکی به این نتیجه رسید که میتواند فرصتهای جدیدی را در پیش بگیرد. او اعتماد به نفس خود را بازیابی کرده و تصمیم گرفت همچنان در آمریکا بماند و از فرصتهای جذاب استفاده کند.











