به گزارش خبرگزاری **خبرآنلاین**، محسن آزموده در **ایبنا** به نقل از داریوش رحمانیان، استاد تاریخ دانشگاه تهران، میگوید تاریخ به عنوان شناختی زنده و خالص، به آگاهی و حافظه انسان وابسته است و برای مطالعه آن نیاز به دقت و ابزارهای نظری عمیق وجود دارد. وی تاریخ را از منظر مفاهیم و نظریهها بررسی کرده و به بررسی روز ۲۸ مرداد و نظریهها در این زمینه میپردازد. رحمانیان همچنین درس بزرگ نهضت ملی کردن صنعت نفت و کارنامه محمد مصدق را «دیپلماسی ملی» خوانده و نادیده گرفتن این درس را ظلم به تاریخ ایران میداند.
این استاد روز شنبه ۲۵ مرداد در نشستی در ایبنا به بررسی روایتهای ۲۸ مرداد پرداخت. وی با یادآوری دکتر کریم سلیمانی، استاد تاریخ دانشگاه شهیدبهشتی که اخیراً درگذشته، گفتوگو را آغاز کرد. سلیمانی مورخی دقیق بود که در زمینه تاریخ معاصر تخصص داشت و به نقد افشاگریهای اخیر علیه مصدق میپرداخت. رحمانیان تأکید کرد که وی به رئالیسم انتقادی گرایش دارد و خود را پستمدرن نمیداند.
رحمانیان در ادامه، به یاد دکتر سلیمانی اشاره کرد و گفت که ایشان آثار زیادی در زمینههای تاریخ قاجاریه و پهلوی داشتند. یکی از آثار برجسته ایشان کتاب «القاب دوره قاجاریه» است و در همکاری با شیدا صابری، کتابی به نام «معرکه نفت» نیز منتشر کردند. سلیمانی در هفتههای اخیر به نقد سخنان دکتر موسی غنینژاد درباره نهضت ملی مشغول بود و قرار بود چندین جستار دیگر منتشر کند. رحمانیان از تعامل نزدیک خود با وی و برنامههای آتیاش یاد کرد.
رحمانیان در جواب به پرسشی درباره ویژگیهای آثار سلیمانی، به مستند بودن کارهای ایشان اشاره کرد و گفت که سلیمانی تخصص بالایی در سندخوانی داشت و به اسناد آرشیوی تکیه میکرد. این ویژگی به تحصیلات ایشان در آلمان و تأثیر استادانی چون برت فراگنر برمیگردد. رحمانیان معتقد است که مورخ باید روایت خود را بر اساس اسناد و شواهد مستند بنا کند.با توجه به تحولات تاریخی در زمینه نهضت ملی و بهویژه واقعه ۲۸ مرداد، نظرات متضادی درباره دکتر مصدق و این رویداد همچنان مورد بحث و تحلیل قرار دارد. از هنگام وقوع این حادثه تاریخی، اظهارات متعددی درباره کودتا، ماهیت آن و شخصیت مصدق مطرح شده است. برخی معتقدند که کودتایی در کار نبوده یا اینکه خود مصدق علیه شاه اقدام کرده است. همچنین، انتقادات به دیکتاتوری و عوامفریبی مصدق نیز در این گفتمان گنجانده شدهاند.
در سالهای اخیر، این مباحث بازنگری و با رویکرد انتقادی به موضوع ملی شدن صنعت نفت و مصدق بیشتر داغ شده است. این روند به دلیل پیچیدگیهایی که در تاریخنگاری وجود دارد، نیازمند توجه و تعمق بیشتری است. سادهسازی مسائل تاریخی میتواند به تحلیلهای نادرست و آسیبزا منجر شود.
ادعای وجود جنگ روایتها حول محور مصدق و نهضت ملی، موضوعی است که در تاریخ معاصر ایران بیشتر به چشم میخورد. این جنگ روایتها نهتنها از روزهای ابتدایی کودتا آغاز شد، بلکه همواره نمایندگان گروههای مختلف در آن شرکت کردهاند. بهعبارتی دیگر، بعد از وقوع کودتا، نبرد روایتها در مورد مصدق کموبیش ادامه یافته و حالا هم بیشتر شده است.
جنگ روایتها بهویژه در این موقعیت، نه صرفاً به معنای جنگ رسانهای، بلکه به عنوان تلاشی برای ساختن و روایت کردن واقعیتهاست. نگاهی به تاریخ نشان میدهد که مخالفان مصدق بلافاصله پس از کودتا به تشریح او بهعنوان دیکتاتوری لجوج و عوامفریب پرداخته و تصاویری منفی از وی به جامعه منتقل کردند. این روایتها که ابتدا توسط انگلیسیها شکل گرفت و بعدها مورد حمایت آمریکاییها قرار گرفت، تأثیر عمیقی بر شکلگیری تاریخنگاری ۲۸ مرداد گذاشت.### تحلیل تازه از جنگ روایتها درباره مصدق و نهضت ملی
برخی تاریخنگاران پیش از این به تحلیل مقاطع مختلف تاریخ پرداختهاند، اما جدیداً دیدگاههایی خاص درباره نهضت ملی و مصدق مطرح شده است. به عنوان نمونه، کارشناسان به این موضوع میپردازند که مشکلی در روند ملی شدن نفت وجود نداشته است، بلکه این کشور بریتانیا بوده که از ابتدا در پی حفظ امتیازات خود بوده است. مصدق، به عنوان یکی از چهرههای آن دوران، در ابتدا آماده به پذیرش اصل تنصیف نفت بود و تاکید کرد که در صورت همکاری انگلیسیها، پیشنهاد ۵۰-۵۰ را قبول میکرد. اما با لجبازی انگلیسها و تلاش برای نگهداشتن امتیازات ناکارآمد، اوضاع به کلی تغییر کرد و مصدق ناچار به اتخاذ موضع سختتر شد.
در این میان، فضای عمومی نیز به نفع روایتهای خاصی چرخیده است. امروز بسیاری از ایرانیانی که خود را ملیگرا میدانند، انتقادهایی به مصدق دارند و او را لجوج و عوامفریب مینامند. این نشان از قدرتی دارد که روایتهای متضاد توانستهاند در ذهنیت عمومی به دست آورند.
تاریخ جنگ روایتها حاکی از آن است که پس از کودتای ۲۸ مرداد، روایتهای رسمی بر پایه روایت سلطنتی و پهلوی شکل گرفت و به مدت ۲۵ سال، تحلیلهای علمی درباره مصدق محدود بود. با انقلاب ۱۳۵۷، نام مصدق دوباره در کانون توجه قرار گرفت، هرچند به تدریج کاهش یافته و حضور او در فضای عمومی کمرنگتر شد.
مقالهای از دکتر فرهنگ رجایی به بررسی این روند میپردازد و نشان میدهد که در اوایل انقلاب، تصویر مصدق به وضوح کنار تصویر امام خمینی و دکتر شریعتی قرار داشت، اما به تدریج حضور او کاهش یافته است. در این زمان، آثار تاریخی و روایتهای جدید نیز به تحلیل شخصیت مصدق پرداخته و به انتقاداتی که در دورانهای مختلف به او شده، توجه خاصی دارند.
در سالهای اخیر، افزایش بحثها درباره مصدق به دلایل مختلفی از جمله تغییرات محتوای آموزشی در مدارس مرتبط است. این مباحث مجدداً زنده شده و تحت تأثیر تحولات اجتماعی، به یک موضوع داغ تبدیل شده است.
موضوعی که در حال حاضر مطرح است، انتشار گفتمان پادشاهیخواهی است که بهطور قابل توجهی در جامعه ترویج میشود. این وضعیت بهخصوص در جنگ روایتها پیچیدگیهای بیشتری به خود گرفته و دوگانههای جدیدی مانند مصدق-شاه و طرفداران مصدق و کاشانی بهوجود آمده است. افرادی که به ترویج پادشاهیخواهی متمایل هستند، باید برای شکست روایت ملتگرای مصدق تلاش کنند؛ روایتی که او را بهعنوان پیشوای دموکراتیک و آزادیخواه مردم ایران معرفی میکند. این تلاشها بهوضوح تأثیری بر تغییر تاریخنگاری و حافظه جمعی خواهد گذاشته است.
چگونه چنین چیزی ممکن است؟
در تاریخ به آگاهی و حافظهای برخورد میکنیم که همواره در حال تغییر و تحول است. حافظه ملی و جمعی بهعنوان موجودی زنده و پویا، تحت تأثیر احساسات و تجربیات فردی تغییر میکند. گاهی این حافظه بهطرز خودکار برخی از اطلاعات را کنار میگذارد تا بر وضعیت کنونی غالب شود. در واقع اکنون یک پدیده پیچیده است که مملو از تنشهای گذشته و آرزوهای آینده است. روایتهای تاریخ همواره در این کشمکش شکل میگیرند و میتوانند به چالشهای جدی اجتماعی بدل شوند. من بهدنبال بررسی مفهوم «جنگ روایتها» هستم و نظریهای مبتنی بر «سرمایه نمادین» پییر بوردیو ارائه کردهام که برای تحلیل تاریخ معاصر ایران بهویژه ۲۰۰ سال گذشته مفید بهنظر میرسد.

سرمایه روایتی چیست؟
برای توضیح مفهوم سرمایه روایتی، لازم است به مثالهایی در تاریخ اشاره کنیم. یکی از عوامل سرفصل سقوط قاجاریه، از دست رفتن سرمایه و توان روایتی آنها بود. قاجاریه در جنگ روایتها در نهایت شکست خورد و به یک موجودیت منفی در تاریخ تبدیل شد. حوادثی مانند قتل امیرکبیر و تحولات سیاسی و اجتماعی منجر به از دست رفتن مشروعیت این رژیم گردید. بهطور مشابه، محمدرضا شاه پهلوی نیز نتوانست روایت نهضت ملی را در جنگ روایتها پیروز کند که این ناتوانی از جمله عوامل سقوط رژیم او بود. در حال حاضر، شاهد دستکاری روایتها برای اهداف خاصی هستیم، که به وضوح تأثیرگذار خواهد بود.
صحبت از جنگ روایتها ما را به فضایی پستمدرنی میبرد که در آن واقعیت زیر سؤال میرود. در این زمینه، شما چندین بار از واژه «کودتا» برای اشاره به ۲۸ مرداد استفاده کردهاید؛ درحالیکه حتی برخی از طرفداران مصدق بهطور محتاطانه از این تعبیر بهره میبرند. آیا…
به رغم روایتهای متفاوت درباره واقعه تاریخی ۲۸ مرداد، نمیتوان بهطور قطعی آن را کودتا یا قیام ملی دانست. در این زمینه، مباحث نظری و تحلیلی مهمی وجود دارد که درآنها به مفهوم تاریخ و روایتپردازی پرداخته میشود. این امر به تحلیل تاریخ از زوایای مختلف برمیگردد و در آن از عبارات «گذشته گذشته»، «گذشته نگذشته» و «گذشته درگذشته» استفاده میشود.
براساس مثالهای موجود، رویداد بیبی شهربانو بهعنوان نمادی از تاریخ شفاهی و روایتهای سنتی ایرانیان مطرح است. برخی پژوهشگران معاصر، مانند دکتر سیدجعفر شهیدی، این روایت را فاقد پشتوانه تاریخی میدانند و معتقدند که این داستان تنها افسانهای است. در مقابل، نویسندگانی مانند دکتر احمد مهدوی دامغانی بر اصالت این روایت تأکید دارند.
موضوع قابل تأملی که پیش میآید این است که حتی اگر مدارک محکمی وجود داشته باشد که روایات را زیر سوال ببرد، تغییر ذهنیت عمومی نسبت به یک رویداد تاریخی دشوار است. به عنوان مثال، تغییر در آگاهی عمومی درباره ۲۸ مرداد که بهعنوان کودتای آمریکا و انگلیس شناخته شده، در برابر پذیرش عمیق این روایت توسط مردم و روشنفکران، کار دشواری خواهد بود.
این گونه مباحث نشاندهنده اهمیت روایت و حافظه تاریخی است. خاطرات جمعی و روایات تاریخی به شکلگیری فهم ما از وقایع گذشته کمک میکند. تاریخ به منزله یک پدیده پیچیده، نیازمند ابزارهای نظری و تحلیلی است تا بتوان به درکی جامع از آن دست یافت. از این رو، کار مورخ در تجزیه و تحلیل رویدادهای تاریخی و بررسی ورای روایتها و روایتپردازیها بسیار حائز اهمیت است.
در نهایت، مورخ با شناخت توأم با آگاهی دقیق و تحلیل تاریخ، به بازتعریف وقایع و روایات میپردازد و این فرآیند خود نیز بخش مهمی از تاریخ است. به عبارتی، نقش مورخ تنها محدود به ثبت وقایع نیست، بلکه او در نقش بازتعریفکننده تاریخ نیز عمل میکند.نتیجه فعالیتهای پژوهشی زمانی مطلوب است که بتواند بر موضوع مورد بررسی تأثیر بگذارد. به عبارت دیگر، نتایج این مطالعات باید در راستای بهبود و اصلاح آن پدیدهها باشد. برای مثال، اگر فقر اقتصادی موجب بروز بحران در خانوادهها میشود، نیاز است که به رفع بیکاری پرداخته شود. بررسی تاریخ نیز زمانی معنا پیدا میکند که صرفاً به یادآوری گذشتهها پرداخته نشود؛ بلکه بتواند آگاهی بشر را تغییر دهد. آگاهی تاریخنگار میتواند روایات و حافظه انسانی را دگرگون کند. با نوسازی حافظه یک فرد، به طرز قابل توجهی میتوان کل زندگی او را متحول کرد.
مسیر فکری مورخ باید به سمت تصحیح و هدایت باشد. دیدگاه من به تاریخ در چارچوب رئالیسم انتقادی قرار دارد و معتقدم که همه روایتها برابر نیستند و لازم نیست همه به یک شکل تفسیر شوند. تفسیرها باید در محدوده مشخصی وجود داشته باشند و قدرت روایت را نباید دست کم گرفت. حافظه هرگز از حال غافل نمیشود و پیوسته بر اکنون تأثیر دارد. در حالی که اکنون تلاش دارد از زیر بار گذشته خارج شود، تنها اشتیاق به آینده مانع این تسلط میشود.
اکنون را به عنوان نوع بشر در نظر بگیرید. هر انسان در ظاهر ممکن است آرام باشد، اما در درون، ناآرامی وجود دارد که او را زنده نگه میدارد. وقتی به جوامع نگاه میکنیم، میبینیم این ناآرامیها پیچیدهتر میشوند. این ناآرامی یکی از ویژگیهای انسانی است؛ انسان همزمان فرد، جامعه، تاریخ و طبیعت است. این تضادها بخشی از وجود او هستند که نمیتوانند به سادگی حل شوند. ما به دنبال سادهسازی این واقعیت متناقض هستیم.
دیپلماسی کشور ما مسأله نفت را به عنوان محور خود قرار داده است. هر چند در تلاش بودیم که دیپلماسیمان به سمت ملی شدن پیش برود، اما اکنون این دیپلماسی به نظر میرسد بیشتر تحت تأثیر نخبهگرایی باشد. نهضت ملی نفت، تلاشی بود برای ایجاد دیپلماسی ملی، اما کودتای انجام شده این حرکت را متوقف کرد.
اگر کسی عمیقتر به نهضت ملی بنگرد، متوجه میشود که این نهضت تلاش میکرد تا سیاست داخلی و خارجی کشور را ملی سازد و با سلطه خارجی مبارزه کند. رابطهی آن با فرآیند ملتسازی و دولتسازی در ایران اهمیتی دوچندان دارد. این ارزیابی باید بهطور خاص نسبت به اقدامات و اندیشههای دکتر مصدق، رهبر این نهضت، صورت گیرد.
بدون توجه به دیپلماسی ایرانی از زمان صفویه تاکنون، نمیتوانیم تاریخ ایران را به درستی بررسی کنیم. در این زمینه، مفهوم ملی بودن باید به درستی درک شود، چرا که خطر ناسیونالیسم تندرو و برتریطلب همواره وجود دارد.
به عنوان کسی که به مصدق انتقادهایی دارم، میتوانم بگویم او نماینده نوعی ملیگرایی مردممحور است که بر وحدت ملت تأکید دارد. این یک پدیده یگانه و متعهد است که نیاز به یکپارچگی دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت.موضوع اختلاف نظر درباره ملیگرایی و نقش آن در جامعه ایران، از زوایای مختلفی قابل بررسی است. یکی از دیدگاهها بر این اساس است که تلاش برای تحمیل یک مذهب خاص بر مردم، تنها یک نوع برداشت است. در مقابل، دیدگاهی دیگر به تنوع ذاتی مردم اشاره دارد. تنوعی که در جوهر جامعه ایران وجود دارد و آن را به یک جامعه متکثر تبدیل میکند.
در چنین شرایطی اگر ملیگرایی به شکل یکپارچهساز و وحدتگرایانه به کار گرفته شود، میتواند به فرسایش تکثر اجتماعی منجر شود. به عبارت دیگر، در صورت پیشرفت این نوع ملیگرایی، عملاً ممکن است مردم تحت سلطه آن قرار گرفته و هویتهای متنوعشان نادیده گرفته شود.
در مقابل، رویکردی مانند آنچه که مصدق به کار بست، یعنی ملیکردن دیپلماسی به شکلی که در آن مردم محوریت داشته باشند، میتواند نقطه قوتی باشد. در این صورت، حمایت عمومی مردم از سیاستهای ملی و دیپلماتیک موجب میشود که این سیاستها تجلیگر خواستهها و نیازهای واقعی آنها باشد.
درس مهمی که میتوان از نهضت ملی و سیاستهای مصدق گرفت، این است که تمرکز اصلی هر سیاستی باید بر رفاه و خشنودی مردم باشد. این یادآور این است که باید به خواستهها و آرزوهای مردم توجه شود، و سیاستهای خارجی باید در خدمت منافع و آسایش آنها قرار گیرد. در نهایت، مشکلات و چالشها همیشه وجود دارند و این امر باید در برنامهریزیها مدنظر قرار گیرد.











