به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روز جمعه، ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ خورشیدی، ناصرالدینشاه در حرم شاه عبدالعظیم مورد سوءقصد میرزا رضا کرمانی قرار گرفت و جان باخت. در این واقعه، شیخ محمد احیاءالملک تنها پزشکی بود که در صحنه حضور داشت و به دستور اتابک اعظم مسئول معاینه شاه شد. شاه در اثر اصابت یکی از سه گلوله به قلبش به شدت مجروح شد و در دم جان سپرد.
۵۶ سال بعد، در تابستان ۱۳۳۱، شیخالملک اورنگ در نشریه «یغما» این واقعه را با شنیدههای خود از زبان احیاءالملک به رشته تحریر درآورد. مجله «خواندنیها» این روایت را به همراه مقدمه شیخالملک در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۳۱ منتشر ساخت.
احیاءالملک درباره این حادثه گفت: «این واقعه در روز دوازدهم ذیقعهده سال ۱۳۱۳ هجری قمری در باغ ساعدالدوله رخ داد. شاه برای ناهار مهمان بود و من در خدمت اتابک حاضر بودم. عصر همان روز، شاه به تهران بازگشت و در جلوی باغ عشرتآباد پیاده شد، آنجا دستور قلیان فرمود. معمول بود که در این مواقع خوراکیهای مختلف برای شاه تهیه میکردند. شاه در حال کشیدن قلیان به گلهای درختان نگریست و شعری را خواند که نشان از احساسات او داشت. در آن لحظه، همه افراد اطراف تحت تأثیر قرار گرفتند.»
پس از آن، شاه به غلامحسینخان غفاری دستور داد تا برای مراسم جشن قریبالوقوع خود آماده شود.
در ادامه، احیاءالملک به این نکته اشاره کرد که در حالی که اتابک مشغول بازی بیلیارد بود، علیخان امینحضور وارد شد و خبر مربوط به برنامه زیارت شاه را مطرح کرد. اتابک در ابتدا تمایلی به این زیارت نداشت، اما شاه به شدت اصرار داشت که این سفر انجام شود. در نهایت، اتابک کلافه از اصرار شاه، به این سفر رضایت داد.امینحضور به دلیل وضع اضطراری از تالار خارج شد. اتابک، چوب بیلیارد را به شدت بر روی میز کوبید و با آهنگی از شعر مولوی به رفتار خود ادامه داد. او تنها بخشی از شعر را خواند و در انتها به ما نگاهی کرد و با حالتی عصبی اعلام کرد که به خاطر درد پا، فردا به خانه خواهد ماند.
این بیان اتابک به من بهعنوان پزشک او نشاندهنده این بود که او معمولاً به بهانه درد پا، از حضور در دربار جلوگیری میکرد. پس از مرخص شدن از اتابک، به خانه شیخ مرتضی خزانه رفتیم و شب را در آنجا سپری کردیم.
همچنین، صبح همان روز، نوکر شیخ مرتضی به محل عبور شاه فرستاده شد تا ببیند آیا اتابک در کنار شاه است یا خیر. او خبر داد که اتابک در رکاب شاه است. سریعاً به سمت شاهزاده عبدالعظیم رفتیم و موفق شدیم زودتر از شاه برسیم.
پس از ورود به صحن شاهزاده عبدالعظیم، با تجمع مردم مواجه شدیم و به سختی به گوشهای رسیدیم. در آنجا، جمعی از سیدها و علماء مشغول لعن کردن بودند و ما از علت آن سوال کردیم. آنان از ظلم شاهزاده جلالالدوله در یزد گلایه داشتند و تصمیم گرفته بودند صدای اعتراض خود را بلند کنند.
ناگهان صدای عجیبی مشابه پرتاب یک صندوق آهنی به گوش رسید و ما به سمت دالان حرم رفتیم. در باغ جیران، مجدالدوله را دیدم که به من دشنام میداد. او مرا به سوی ایوان کشاند و ناگهان سیلی محکمی به صورتم زد.
در اتاق که وارد شدم، صدای اتابک را شنیدم که از من خواست شاه را به حال اول برگردانم. وقتی چشم باز کردم، شاه بر زمین دراز کشیده بود و متوجه شدم که خون بر جوراب سفیدش نشسته است.در رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران، لحظاتی حائز اهمیت وجود دارد که نویدبخش تغییرات عظیم هستند. در یکی از این موارد، پزشک ویژه شاه با برخوردی شجاعانه و در شرایط بحرانی، سعی در نجات جان شاه داشت. در این وضعیت، احساس کرد که جریان خون از پای شاه تحت فشار شلوار او به درستی جریان ندارد و به همین دلیل بند شلوار را باز کرد. در پی این اقدام، با یک سیلی محکم از سوی مجدالدوله مواجه شد که باعث شد احساس تنش بیشتری کند.
اتابک نیز که به شدت نگران بود، با عصا به مجدالدوله توهین کرد و از وی خواست اتاق را ترک کند. او از پزشک خواست تا به سرعت شاه را به حال بیاورد. با اطمینان از فقدان ضربان قلب شاه، پزشک تصمیم به وارد کردن دستمالی به قلب شاه گرفت تا از خونریزی جلوگیری کند. هنگامی که پزشک به اتابک گفت که شاه بهطور قطع مرده است، اتابک سپس با نارضایتی به او سیلی زد و دستور داد تا تلاش برای نجات شاه ادامه یابد.
با این حال، پزشک با تمام توانش به ماساژ بدن شاه پرداخته و پس از مدتی فریاد زد که حال شاه بهتر شده است. به این ترتیب، اتابک خوشحال شد و دستور آوردن قلیان را داد. در ادامه، با تدابیر خاص، شاه را بر روی صندلی نشاندند و اقداماتی برای جلوه دادن وی به صورت طبیعی انجام دادند، از جمله قرار دادن عینک یاقوت کبود بر چشمان او.
در حین انتقال شاه، اتابک مرتباً برای او آب میخواست و سعی داشت تا به هر نحوی او را در وضعیت مطلوبی نگه دارد. این حادثه بازتابی از تلاشهای فراوان برای حفظ سلطنت و آرامش در دربار بود.
به تازگی گزارشی از سفر اتابک به همراه شاه منتشر شده است. اتابک به محض نشستن در کالسکه، آن را از باغ جیران – که اکنون به عنوان مقبره شاه شناخته میشود – خارج کرد. در این سفر، اتابک به دفعات از آبدار برای شاه آب خواست و پس از آن آب را به او ارائه میکرد. همچنین، شاه از نوکران خود در رکاب، از طریق اتابک احوالپرسی میکرد و هر یک از آنها مقداری پول زرد برای تصدق تقدیم میکردند که اتابک آنها را در کالسکه جمع میکرد.
در میانه مسیر، عبدالله میرزا، دارایی سردار حشمت کالسکهچیباشی، به همراه حکیمباشی سوار بر اسب به موکب شاه پیوست. اتابک پس از مشاهده آنها، از کالسکه بیرون آمد و به حکیمباشی اعلام کرد که حال شاه خوب شده است و باید به شهر بیایند.
پس از ورود به شهر، کالسکه بدون اسب به حیاط گلستان منتقل شد و شاه از آن به اتاق برلیان انتقال یافت. لازم به ذکر است که اتابک به مدت چندین روز در این عمارت مشغول مسائل کشوری بود و حاج علیقلیخان سردار اسعد به همراه پنجاه سوار بختیاری، امنیت او را تأمین میکردند.
پینوشت
میرزا عبدالحسین فیروزکوهی، معروف به «شیخ المُلک» و با تخلص «اورنگ»، در سال ۱۳۰۵ قمری در تهران به دنیا آمد. وی در ۱۵ سالگی مبانی علوم عربی و فارسی و خطاطی را فراگرفت. پس از وقوع حادثهای، به عراق مهاجرت و در کربلا و نجف تحصیل کرد. پس از بازگشت به ایران، به شهرهای مختلفی سفر کرده و در دوران مشروطه به نزدیکی سردار اسعد بختیاری پیوست. فیروزکوهی حدود ۲۸ سال به عنوان نماینده مجلس شورای ملی از سه شهر فومن، بیجار و همدان فعالیت کرد. او پس از دوره نوزدهم به دلیل کهولت سن، از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرد، اما منزلش به مرکز تجمع رجال سیاسی و ادبی تبدیل شد. میرزا عبدالحسین در سال ۱۳۴۵ شمسی در سن ۷۸ سالگی درگذشت. (منبع: دانشنامه اسلامی)
۲۵۹











