تماس با ما

چارلی چاپلین در اظهاراتی اظهار داشت که چهره آدولف هیتلر برای او بسیار ترسناک به نظر می‌رسد.

چارلی چاپلین در اظهاراتی اظهار داشت که چهره آدولف هیتلر برای او بسیار ترسناک به نظر می‌رسد.

به گزارش خبرگزاری **خبرآنلاین**، در اوایل دهه ۴۰ شمسی، **چارلی چاپلین**، هنرمند نامدار و بی‌نظیر سینما، در کوه‌های آلپ سوئیس زندگی ساده و آرامی را تجربه می‌کرد. از نیمه دهه ۳۰، به تشویق **گراهام گرین**، نویسنده مطرح انگلیسی، به نگارش خاطرات خود پرداخته بود. روزنامه کیهان نیز در تابستان و پاییز ۱۳۴۳ بخش‌هایی از این خودزندگی‌نامه را در چند شماره منتشر کرد. در ادامه، بخش چهل‌وپنجم این روایت را به نقل از کیهان به تاریخ ۲۰ آبان ۱۳۴۳، ترجمه حسام‌الدین امامی مرور می‌کنیم:

چاپلین در لندن تلاش می‌کرد تا از ملاقات‌ها و جشن‌ها دوری کند و زادگاهش را بدون مزاحمت دیدار کند، اما دوستان هالیوودی و روزنامه‌نگاران او را نمی‌گذاشتند. به دیدار شخصیت‌های معروف، از جمله «جورج برناد شاو» ملحق شد.

سرانجام او تصمیم به رفتن به پاریس گرفت. اگرچه به‌دور از حواشی لندن سفر کرد، اما به محض رسیدن به بندر «کاله»، با گروهی از طرفداران مواجه شد که با شعار «زنده باد چارلی» از او استقبال کردند. در پاریس نیز جمعیت بسیار شلوغی به استقبال او آمده بودند.

چاپلین از فشار جمعیت خسته شد و پلیس او را ناچار به سوار شدن به تاکسی کرد. سپس به برلین رفت که در آنجا کمتر شناخته شده بود و این وضعیت به او امکان داد تا راحت‌تر در یک بار شبانه وقت بگذراند. او با این حال شاهد آثار جنگ در این شهر بود، جایی که سربازان مجروح در خیابان‌ها به گدایی مشغول بودند.

او تلگراف‌هایی از پاریس دریافت کرد که از او دعوت شده بود تا در جشن خیریه‌ای شرکت کند. اگرچه تمایلی به حضور نداشت، اما در نهایت شرکت کرد. در این مراسم، نشان «لژیون دونور» از سوی دولت فرانسه به او اعطا شد و پس از آن در ضیافتی با حضور مشاهیر شرکت کرد.

چاپلین سپس به لندن بازگشت و قرار بود به همراه «سر فیلیپ ساسون» به دیدار «لوید جورج»، نخست‌وزیر بریتانیا برود. در این مدت، با شخصیت‌های سرشناس معاشرت می‌کرد، اما پس از مدتی احساس خستگی کرد و به فکر بازگشت به آمریکا افتاد.

در ادامه، پس از بازگشت به آمریکا، به کارهای عادی خود ادامه داد. او مادربزرگ خود را به دو پرستار مجرب سپرده بود که حالش خوب بود، اما در حین کار بر روی فیلم «سیرک»، خبر درگذشت مادربزرگش به او رسید. زمانی که به بیمارستان رسید، خونسرد به نظر می‌رسید، اما یادآوری خاطرات گذشته و رنج‌های او باعث شد احساساتی شود.

در تشییع جنازه‌اش، همسر و دو پسرش حضور داشتند و تصمیم به دفن او در هالیوود گرفته شد. چاپلین در پایان به یادآوری تصویر واقعی زندگی مادربزرگش پرداخت و احساساتی عمیق از گذشته‌اش را بازگو کرد.مادر نویسنده در این کتاب به صورت دقیقی ترسیم شده است. او به عنوان فردی مهربان و غمگسار شناخته می‌شود که در وجودش نشانه‌ای از حقارت و دنائت پیدا نمی‌شود. به رغم شرایط مالی، شخصیت او همواره ثابت و یکسان باقی مانده است.

به تدریج، قرارداد نویسنده با کمپانی «فیریست ناشنال» به پایان رسید و او خود را در موقعیتی مستقل احساس کرد. در همکاری با «دوگلاس» و «ماری»، به شرکت «یونایتد آرتیستز» پیوست. در این زمان، او با «هرست» خبرنگار سرشناس آشنا شد، که دعوت کرد تا سفری به اروپا همراهش برود؛ اما نویسنده از این سفر انصراف داد. هرست در این سفر موفق به دیدار و مصاحبه‌ای با هیتلر شد. در آن زمان اطلاعات کمی درباره «اردوگاه‌های کار اجباری» نازی‌ها وجود داشت و یکی از دوستان نویسنده، «واندر بیلت»، که به طور تصادفی به یکی از این تدابیر برخورد کرده بود، مقالاتی در این باره منتشر کرد. توصیف‌های او اغلب به عنوان افسانه‌ای توسط برخی افراد تلقی می‌شد.

«واندر بیلت» مجموعه‌ای از تصاویر رنگی از هیتلر ارسال کرد که او را در حال سخنرانی نشان می‌داد. این عکس‌ها به نظر نویسنده مسخره و هیتلر را فردی دلقک‌مآب به نظر می‌رساند. ولی با فراری دادن «اینشتین» و «توماس مان» از آلمان، چهره هیتلر به نظر او دیگر کمدی و حتی ترسناک جلوه کرد.

نویسنده نخستین بار در سال ۱۹۲۶ با «اینشتین» در کالیفرنیا دیدار کرد. یکی از دوستانش به او اطلاع داد که اینشتین تمایل به ملاقات دارد و این دیدار در استودیوی «یونیورسال» در مراسم شامی به افتخار این دانشمند انجام شد. نویسنده تا زمان حیات اینشتین با او و خانواده‌اش رابطه نزدیک و دوستی داشت.

در ادامه، نویسنده فیلم «چراغ‌های شهر» را به پایان رساند که با استقبال فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شد. تصمیم بر این شد که این فیلم در لندن نیز به نمایش گذاشته شود و به همین خاطر نویسنده بار دیگر با کشتی «المپیک» عازم اروپا گردید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *