تماس با ما

**چاپلین و سال‌های سکوت در سوئیس: یادداشت‌هایی از زندگی نابغه سینما**

به نقل از خبرگزاری **خبرآنلاین**، در اوایل دهه 1340 هجری خورشیدی، چارلی چاپلین، کارگردان و کمدین مشهور، سال‌ها از زندگی عمومی فاصله گرفته و در دامان کوه‌های آلپ در سوئیس ساکن شده بود. او در نیمه‌این دهه و به توصیه گراهام گرین، نویسنده سرشناس انگلیسی، شروع به نوشتن یادداشت‌هایی از زندگی خود کرد. این نوشته‌ها در تابستان و پاییز 1343 به تدریج در روزنامه کیهان منتشر شد. در ادامه، بخش چهل‌وهشتم این یادداشت‌ها به تاریخ بیست‌وچهارم آبان 1343 را مرور می‌کنیم.

چاپلین در یادداشت‌های خود به یکی از روزهای پرهیجان اشاره می‌کند که برادرش سیدنی با اضطراب به اتاق او آمد و از جستجو در چمدانش و بررسی نامه‌هایش خبر داد. در همین راستا، آقایی ژاپنی به آن‌ها گفت که در هر جایی که مایل باشند می‌توانند از “کونو”، منشی ژاپنی چاپلین، کمک بگیرند.

با گذشت زمان، احساس بی‌اعتمادی سیدنی نسبت به اوضاع افزوده شد. او نسبت به برخی اطلاعاتی که کونو در اختیار نداشت، نگران بود.

روزی کونو به چاپلین گفت که یک بازرگان ژاپنی با کلکسیونی از عکس‌های خاص، تمایل دارد آن‌ها را به نمایش بگذارد. چاپلین در ابتدا تمایلی به این کار نداشت، اما کونو تأکید کرد که این مرد به مرور متوجه می‌شود که نباید جواب منفی بشنود.

روز بعد، در حین حضور در رستورانی، شش مرد به همراه کونو وارد شدند که موجب تغییر حال و هوای جمع شدند. یکی از مردان به زبان ژاپنی با کونو به شدت در حال صحبت بود. چاپلین، بدون در دست داشتن سلاح، نشان داد که آماده دفاع است و با صدای بلند از آنها خواست که بدانند چه بلایی بر سر کونو آمده است.

کونو در پاسخ اعلام کرد که این مرد ادعا دارد که چاپلین به اجداد او توهین کرده است. با توجه به وضعیت بحرانی، چاپلین از برادرش خواست که سریعاً محل را ترک کنند و با تاکسی خارج شدند.

پس از خروج، آرامش به آن‌ها بازگشت، اما ماجرای غریب هنوز در ذهن آن‌ها باقی ماند. روز بعد، در مسابقه‌ای کشتی که فرزند نخست‌وزیر ژاپن از آن‌ها دعوت کرده بود، خبر قتل نخست‌وزیر به آن‌ها رسید؛ عملی که توسط گروهی از دانشجویان انجام شده بود و چاپلین به این موضوع شک داشت که ارتباطی با ماجرای قبلی داشته باشد. سیدنی به این موضوع اشاره کرد که دو حادثه نمی‌تواند تصادفی باشد و همچنان این راز برای آن‌ها حل ناشده باقی ماند.**تحلیل «حکومت ترور» و انگیزه‌های اقدام تروریستی در ژاپن**

در اثر جدیدی به نام «حکومت ترور»، جزئیات جالبی از نقشه‌های تروریستی مربوط به دوران جنگ جهانی دوم افشا شده است. بر اساس اسناد منتشرشده، ستوان «کوگا»، رهبر یک گروه شش‌نفری از تروریست‌ها در دادگاه ذکر کرده است که در ابتدا تصمیم داشته‌اند چارلی چاپلین، هنرمند مشهور آمریکایی، را به قتل برسانند. وی در پاسخ به سوال قاضی بیان کرد که هدفشان از این اقدام، تحریک آمریکا به اعلان جنگ علیه ژاپن بود. اما پس از بررسی وضعیت، تصمیم آنها تغییر کرد و به ترور نخست‌وزیر ژاپن روی‌آورده‌اند تا موجب هرج‌ومرج در کشور شوند و زمینۀ قدرت‌گیری یک رژیم نظامی را فراهم کنند. این تغییر در استراتژی در شرایطی صورت گرفت که اوضاع اقتصادی ژاپن در آن زمان به شدت بحرانی بود.

**تجربه‌های حرفه‌ای و زندگی شخصی چاپلین**

پس از بازگشت به ایالات متحده، چارلی چاپلین با «پاولت گودار» آشنا شد. گودار که به تازگی از نیویورک آمده بود، قصد داشت سرمایه‌اش را در صنعت فیلم‌سازی سرمایه‌گذاری کند. اما چاپلین با قاطعیت او را از این تصمیم منصرف کرده و آنها با هم فیلم «عصر جدید» را ساختند که موفقیت بزرگی کسب کرد. در طول یک سال زندگی مشترک، چاپلین با چالش‌هایی در رابطه با گودار روبرو شد و این مشکلات به جدایی آنها انجامید.

**پیامدهای جنگ جهانی دوم در آثار چاپلین**

با آغاز جنگ جهانی دوم، چاپلین به تأمل در واقعیت‌های تلخ جنگ و آسیب‌های ناشی از آن پرداخت. او متوجه شد که بسیاری از مردم به سرعت از درد و رنج‌های جنگ قبلی غافل شده‌اند و برخی حتی آن را دلیلی برای رشد صنایع می‌دانستند. در این زمان او تصمیم به ساخت فیلمی در مورد هیتلر گرفت و با وجود مشکلات پیش رو، دو سال بر روی این پروژه کار کرد.

چاپلین نهایتاً فیلم «دیکتاتور» را با صرف هزینه‌ای بالغ بر دو میلیون دلار و تلاش‌های فراوان به نمایش درآورد. با اقبال عمومی مثبت بر این فیلم، او فرصت دیدار با رئیس‌جمهور روزولت را نیز پیدا کرد و در این ملاقات، کاخ سفید به تلاش‌های او برای تولید این اثر اشاره کرد، که نشان از تأثیرگذاری کارهای هنری او در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی داشت.با وجود اینکه ایالات متحده به جنگ جهانی دوم وارد نشده بود، رئیس‌جمهور روزولت سیاستی محتاطانه در برابر آلمان نازی تحت رهبری هیتلر اتخاذ کرده بود. این وضعیت تا زمان حمله ژاپنی‌ها به پایگاه پرل هاربر ادامه داشت. در آن زمان، ارتش سرخ قادر بود توان نظامی هیتلر را در اطراف مسکو متوقف کند و همواره از متفقین خواستار ایجاد جبهه دوم بود.

روزولت نیز از این ایده حمایت می‌کرد، اما با وجود اینکه حمایت‌کنندگان نازی‌ها در آمریکا کمتر شده بودند، برخی مقام‌ها تلاش می‌کردند تا روابط بین آمریکا و شوروی را تضعیف کنند. آن‌ها می‌گفتند: «بگذارید روس‌ها و آلمانی‌ها با یکدیگر بجنگند و ما از نتیجه بهره‌برداری کنیم.» این تلاش‌های مکرر برای جلوگیری از تشکیل جبهه دوم ادامه داشت.

در این میان، اخبار تکان‌دهنده‌ای از تلفات نظامی و غیرنظامی در شوروی به گوش می‌رسید. این وضعیت به‌مرور به غم و ناامیدی تبدیل شد، در حالی که نازی‌ها همچنان در برابر ارتش سرخ مقاومت می‌کردند. در همین زمان، من نیز با چالش‌هایی روبرو شدم.

رئیس «کمیته آمریکایی کمک به جنگ شوروی» در سانفرانسیسکو با من تماس گرفت و اعلام کرد که به دلیل بیماری «ژوزف دیویس»، سفیر آمریکا در شوروی، از من خواسته شده است تا به‌جای او سخنرانی کنم. با اینکه زمان محدودی داشتم، به سمت سانفرانسیسکو با قطار حرکت کردم.

در نشست کمیته نزدیک به ده هزار نفر حضور داشتند. فرماندار سانفرانسیسکو سخنرانی کوتاهی ارائه داد و بر اتحاد با شوروی تاکید کرد، اما او به دلاوری‌های روس‌ها و ضرورت کمک به آن‌ها اشاره نکرد.

زمانی که نوبت به من رسید، سخنرانی بلندی به مدت یک ساعت انجام دادم. محتوای سخنرانی‌ام اینگونه بود: «من کمونیست نیستم، اما انسانی هستم. احساسات مردم، از جمله کمونیست‌ها، شبیه به هم است. وقتی سربازی کمونیست به قتل می‌رسد، مادرش همانند مادران سایرین داغدار است. باید بدانید که در حال حاضر مادران بسیاری در روسیه در سوگ عزیزانشان به سر می‌برند و هر لحظه جان‌های بسیاری از دست می‌روند. ما باید به این مردم کمک کنیم. در حالی که ۲ میلیون سرباز متفقین در شمال ایرلند بی‌کارند، روس‌ها با شهامت در برابر لشکرهای نازی ایستاده‌اند. آن‌ها نه فقط برای بقاء خود، بلکه برای بشریت می‌جنگند. آن‌ها به‌طور مکرر خواستار گشایش جبهه دوم هستند و روزولت نیز این درخواست را تایید کرده است. بیایید صدای خود را در حمایت از این جبهه بلند کنیم!»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *