به گزارش خبرآنلاین، به نقل از یک پزشک، یک حادثه مرگبار با کنجکاوی دو مرد آغاز شد که به دنبال پیدا کردن اشیای قابل فروش از میان آوار بودند. آنها به زودی متوجه شدند که دستگاهی که بیرون کشیدهاند، فراتر از یک توده فلزی است و در گذشته برای درمان بیماران سرطانی به کار میرفته است.
در هفتههای اول، هیچکس از خطرناک بودن این دستگاه آگاه نبود. عدم وجود علامتهای هشداردهنده و بوی نا مطبوع، باعث شد تا توجه عموم به پودر درخشانی که درون آن بود، جلب شود. نور آبی ملایمی که از ذرات سزیم-۱۳۷ ساطع میشد، برای بسیاری زیبا و جذاب به نظر میرسید و هیچکس تصور نمیکرد که تماس با آن عواقب خطرناکی را به دنبال داشته باشد.
به تدریج، پودر سمی در خانهها و خیابانها پخش شد و اولین نشانههای بیماری ظهور کرد: سرگیجه، تهوع و زخمهای پوستی آغاز شدند، که در ابتدا کسی به ارتباط این علائم با دستگاه رادیواکتیو پی نبرد. بههمین دلیل، حادثه گویانیا به یک فاجعه بزرگ رادیولوژیکی تبدیل شد که اثراتش تا سالها باقی ماند.
دستگاه مربوطه، یک سامانه تلهتراپی بود که برای پرتودرمانی بیماران سرطانی طراحی شده بود. ماده رادیواکتیو سزیم-۱۳۷ درون یک کپسول محافظ قرار داشت، اما پس از تعطیلی یک کلینیک، این دستگاه رها شد و بدون نظارت مناسب منتقل گردید.
دو مرد که عادت به جستوجو در بناهای متروکه داشتند، به این دستگاه روی آوردند. آنها ابزار لازم برای باز کردن دستگاه را در اختیار داشتند، اما از خطرات آن اطلاعی نداشتند. در ادامه، با ضربات چکش و جابهجایی، لایه حفاظتی دستگاه شکسته شد و پودر سزیم به خارج نشت کرد.
تماس مستقیم با این ماده پرتوزا بلافاصله دُز بالایی از تابش خطرناک را به این افراد منتقل کرد، اما به دلیل بیبو و بیاحساس بودن تابش، آنها از خطر آگاه نشدند و حتی پودر را به دیگران نیز نشان دادند. این انتقال آغاز زنجیرهای از آلودگی بود که به زودی تمام شهر را در بر گرفت.
نقطهای که کپسول باز شد، بهعنوان “نقطه شکست حفاظتی” شناخته میشود؛ لحظهای که تابش رادیواکتیو بهطور مستقیم وارد محیط انسانی میشود و به بحران دامن میزند.
پودر آبیرنگ سزیم-۱۳۷ در نظر برخی زیبا و قیمتی به نظر میرسید و باعث شد تا افراد بهطور غیرعمدی، آنرا از خانهای به خانه دیگر منتقل کنند. با کمی زمان، افراد علائم اولیه سندروم حاد پرتوی را تجربه کردند که مشابه بیماریهای رایج بود و هیچکس به منشا آن شک نکرد.در روزهای بحرانی، یک شهر پرجمعیت به طور ناگهانی تحت تأثیر یک خطر نامرئی قرار گرفت. آلودگی نه از طریق هوا یا آب، بلکه از طریق دستان آلوده، لباسها و وسایل منزل منتشر میشد. بدون آگاهی از وجود سزیم-۱۳۷، فعالیتهای عادی مانند نشستن، غذا خوردن و خوابیدن میتوانست منجر به تابش در بدن افراد شود. این موقعیت یکی از پیچیدهترین الگوهای انتشار در فاجعه رادیولوژیک گوئیانیا را شکل داد.
زمانی که خانوادهها به مراکز درمانی مراجعه کردند، پزشکان با مجموعۀ عجیب علائم، زخمها و کاهش شدید شمار سلولهای خونی مواجه شدند و احتمال وجود یک عامل سمی یا عفونی مطرح گشت. در یک بیمارستان، پزشکی که با مواد پرتوزا آشنا بود، به آلودگی رادیولوژیک اشاره کرد و همین فرضیه شروعی برای تغییر محور بحران شد.
با ورود دستگاههای سنجش پرتوزی، ارقام شگفتانگیزی به ثبت رسید. آلودگی تنها به افرادی که در خطر بودند محدود نمیشد؛ بلکه در خانهها، خیابانها و حتی لباسهای شستهشده نیز وجود داشت. دولت برزیل منطقه را قرنطینه کرد و گروههای ویژه برای جمعآوری خاک آلوده و دفن ایمن زبالههای رادیواکتیو وارد عمل شدند. این عملیات ماهها به طول انجامید و شامل جابجایی مقادیر زیادی خاک و مصالح بود.
بیمارستانها همزمان با موجی از مراجعهکنندگان مواجه بودند که نیازمند درمان فوری علائم پرتوزایی بودند. برخی افراد به قدری دُز بالایی دریافت کرده بودند که نجاتشان غیرممکن بود و چهار نفر جان خود را از دست دادند. این وقوع فاجعه، مسئولین را با واقعیت تلخی در زمینه مدیریت مواد پرتوزا مواجه کرد و منجر به ایجاد ساختارهای جدیدی برای نظارت بر منابع رادیولوژیک شد.
پس از تماس با سزیم-۱۳۷، نخستین نشانههای سندروم حاد پرتوی به طور غیرمنتظرهای نمایان شد. این نشانهها ناشی از تأثیر تابش یونساز بر سلولهای بنیادی مغز استخوان بود که منجر به کاهش گلبولهای سفید و آسیبپذیری بدن در برابر عفونتها شد. در برخی موارد، کاهش گلبولهای سفید به حدی رسید که کوچکترین عامل میتوانست عفونتهای شدید ایجاد کند.
زخمهای پوستی نیز در نقاطی که با پودر سزیم-۱۳۷ در تماس بودند، به صورت سوختگیهای عمیق بروز کردند. این زخمها ناشی از آسیب حرارتی نبودند بلکه نتیجه تخریب تدریجی سلولی بر اثر تابش بودند. پزشکان با تلاش برای کنترل عفونت و ترمیم بافتها به روندهای دشواری برخورد کردند که معمولاً در بیماران مبتلا به تابشهای شدید دیده میشود.
اعلام آلودگی رادیواکتیو در رسانهها ترس و دلهرهای اجتماعی ایجاد کرد. مردم بدون درک درست از سزیم-۱۳۷، بر این باور بودند که هر فردی که به بیمارستان مراجعه میکند، تهدیدی برای دیگران است. این تصور نادرست به ایجاد انگ اجتماعی انجامید، به طوری که برخی خانوادهها از ورود بستگان خود که در مناطق آلوده زندگی میکردند، جلوگیری کردند.
افرادی که در فاجعه دخیل نبودند، گاهی قربانی سوءتفاهمهای عمومی میشدند. رانندگان تاکسی از سوار کردن افراد ساکن در محلههای آلوده پرهیز میکردند و کارکنان فروشگاهها نگران واکنش مشتریان بودند. این رفتارها فشار روانی زیادی بر خانوادههایAffected getting and disrupted human relationships.
در کنار این مسائل، برخی افراد احساس گناه عمیق داشتند. آنهایی که پودر را به دیگران نشان داده بودند، خود را مقصر بدبختیهای دیگران میدانستند. برخی دچار اضطراب مزمن شدند و سالها احساس عدم امنیت نسبت به سلامت خود داشتند. واژه «آلودگی» در ذهن آنها به تفسیری دائمی از خطر تبدیل شده بود.
این عواقب اجتماعی نشان میدهد که اثرات یک فاجعه رادیولوژیک فقط به دُز تابش محدود نمیشود بلکه در تار و پود روابط انسانی ریشه دوانده و ترمیم اعتماد در جامعه سالها به طول میانجامد. برخی ساکنان حتی پس از پایان عملیات پاکسازی هرگز به محلههایشان بازنگشتند.
این فاجعه به سادگی به دلیل باز شدن یک دستگاه پزشکی رخ نداد، بلکه شامل زنجیرهای پیچیده از رویدادهای کوچک بود که تحلیلگران رادیولوژی از آن با عنوان “زنجیره رویدادهای کوچک و انباشته” یاد کردند. هر حلقه از این زنجیره### وقوع حادثه رادیولوژیک در گوئیانیا: درسهایی برای آینده
حادثه گوئیانیا در برزیل به عنوان یک نمونه نادر در زمینه مدیریت بحران شناخته میشود. این رویداد به دلیل ترکیب چند عامل، از جمله رهاشدن دستگاهی در یک کلینیک متروکه، فقدان تابلوهای هشدار، ناآگاهی دو نفر و جذابیت نور آبی سزیم-137، به وقوع پیوست. این شرایط بهنظر بیخطر میرسید، اما در کنار هم، وضعیت خطرناکی را رقم زد که تنها با یک اقدام کوچک قابل شکستن بود.
در تحقیقات صورتگرفته، تیمهای بینالمللی متوجه شدند که آلودگی ناشی از این حادثه از طریق مسیرهای غیرقابل تصور منتقل شده است. بهعنوان مثال، یک خانه به دلیل انتقال پودر سزیم از طریق لباسها دچار آلودگی شد. این انتقال به ظاهر ساده، اهمیت رفتارهای روزمره در گسترش آلودگی را در فاجعههای رادیولوژیک نشان داد. این یافتهها باعث شدند تا روشهای جدید پاکسازی و کنترل ثانویه به دستورالعملهای جهانی افزوده شوند.
در جالبترین بخش ماجرا، بسیاری از ساکنان شهر بعد از سالها گزارش کردند که نگرش آنها نسبت به علم، فناوری و نظام نظارتی تحت تأثیر این حادثه قرار گرفته است. آنان این رویداد را به عنوان نقطه عطفی تلقی میکنند که در آن ترس و آگاهی همزمان حضور داشتند. برخی از بازماندگان به همکاری فعال با دانشگاهها و نهادهای علمی پرداخته و روایتهای آنها به منابع آموزشی با ارزشی تبدیل شد. از جنبه اجتماعی، این حادثه یکی از معدود فاجعههای رادیولوژیک است که جامعه آسیبدیده نهتنها واکنشی منفعل نداشت، بلکه در ساختار بازآموزی و اصلاح مقررات مشارکت کرد. این مسیر نادر، ابعاد انسانی و عمیقتری از این ماجرا را روشن کرده که در گزارشهای فنی به خوبی منعکس نشده است.











